کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باغبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باغبان
/bāqbān/
معنی
کسی که پیشهاش پرورش گلها و درختان باغ است؛ نگهبان باغ؛ باغپیرا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گلکار، بستانپیرا، بستانی، بستی، چمنپیرا، نگهبان باغ
دیکشنری
gardener, horticulturist
-
جستوجوی دقیق
-
باغبان
واژگان مترادف و متضاد
گلکار، بستانپیرا، بستانی، بستی، چمنپیرا، نگهبان باغ
-
باغبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: bāypān] ‹باغوان› bāqbān کسی که پیشهاش پرورش گلها و درختان باغ است؛ نگهبان باغ؛ باغپیرا.
-
باغبان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) کسی که نگهبانی و پرورش گل های باغ را به عهده دارد.
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمد باغبان صوفی . از شیوخ بود و حدیث بسیار روایت کرد. (از الانساب سمعانی ج 1 ورق 60).
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . (اِخ ) احمدبن محمدبن عمربن قاسم بن اسحاق باغبان اصفهانی ، مکنی به ابوالقاسم یا ابوالعباس . از صلحای اصفهان و در طلب حدیث بود. او در بغداد، بشعبان سال 493 هَ . ق . درگذشت . (از الانساب سمعانی ج 1 ورق 60).
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران که در 10 هزارگزی باختر مرکز بخش و 50 هزارگزی شمال راه کرج به قزوین در کوهپایه واقع است ، ناحیه ای است سردسیر با 35 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و...
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . (اِخ ) غیاث الدین محمد باغبان از ملازمان دربار گورکانی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 379 شود.
-
باغبان
لغتنامه دهخدا
باغبان . [ غ ْ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدارنده ٔ باغ باشد. (هفت قلزم ). در پهلوی باغبان ، آنکه حفاظت باغ و پرورش گلها و درختهای میوه دار کند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کسی که پرستاری از باغ میکند. (ناظم الاطباء). باغ پیرا. (ناظم الاطباء) (آن...
-
باغبان
دیکشنری فارسی به عربی
بستاني , فلاح
-
واژههای مشابه
-
باغبان باشی
لغتنامه دهخدا
باغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی باغبان را.
-
باغبان کلا
لغتنامه دهخدا
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 20هزارگزی جنوب خاوری سولده در دشت واقع است . ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 180 تن سکنه و آب آن از وازرود تأ...
-
باغبان کلا
لغتنامه دهخدا
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه کردان به برغان واقع است ، ناحیه ای است سردسیر و دارای 81 سکنه ، و آب آن از رودخانه ٔ اغشت تأمین میشود. محصول عمده...
-
باغبان محله
لغتنامه دهخدا
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار در دشت وا...
-
باغبان محله
لغتنامه دهخدا
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است . رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 208 شود.