کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باعث انجام کاری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انفعال
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - انجام شدن کاری . 2 - اثر پذیرفتن . 3 - شرمنده شدن .
-
به
فرهنگ فارسی معین
صرافت کاری افتادن (بِ. صِ فَ تِ اُ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) به انجام کاری وسوسه شدن .
-
تبانی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) با یکدیگر هم دست شدن برای انجام کاری .
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dastebandi جمع شدن گروهی در یکجا و همراه شدن و هماهنگ گشتن برای انجام دادن کاری.
-
دُلّیْد
لهجه و گویش گنابادی
dolida در گویش گنابادی پشیمان شدن از انجام کاری یا کنسل شدن آن را دُلّیْدَنْ گویند.
-
بیْمُوْچَکْ
لهجه و گویش گنابادی
bimowchak در گویش گنابادی یعنی قایمکی و پنهانی انجام دادن کاری ، مخفیانه انجام دادن کاری
-
سر سری
واژهنامه آزاد
بی حوصله کاری را انجام دادن زود و گذری کاری را انجام دادن از روی بی رغبتی کاری را انجام دادن بی حوصلگی در کار
-
واماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vāmāndan ۱. بازماندن؛ عقب ماندن.۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.۵. متوقف شدن؛ ایستادن.
-
دررفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ .رَ تَ) (مص ل .) (عا.) 1 - گریختن . 2 - گسیختن . 3 - از انجام کاری شانه خالی کردن . 4 - در انجام معامله ای به توافق رسیدن . 5 - جابه جا شدن مفاصل در اثر ضربه .
-
تلنگ دررفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. رَ تَ) (مص ل .) (عا.) 1 - گوزیدن . 2 - در انجام کاری ضعیف و ناتوان شدن .
-
مکلف شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - انجام کاری را به عهده گرفتن . 2 - به سن بلوغ رسیدن .
-
slurring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسناک، مطلبی را حذف کردن، لکه دار کردن، مطلب را نادیده گرفتن ورد شدن، باعجله کاری را انجام دادن
-
slurred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناامید، مطلبی را حذف کردن، لکه دار کردن، مطلب را نادیده گرفتن ورد شدن، باعجله کاری را انجام دادن
-
دِلِنْدِرْشُوْر
لهجه و گویش گنابادی
delendelshouwr در گویش گنابادی یعنی بد آمدن از چیزی یا انجام کاری یا مواجه شدن با واقعه ای ، کراهت داشتن ، تنفر ، نفرت
-
بِدُلّیْدی
لهجه و گویش گنابادی
bedillidi در گویش گنابادی یعنی کنسل شد ، فراموش شد ، از بین رفت ، پشیمان شدن از انجام کاری را دُلّیْدَنْ گویند.