کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باعث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باعث خوشحالی گشت
دیکشنری فارسی به عربی
أبهَجَ
-
باعث انجام کاری شدن
دیکشنری فارسی به عربی
له
-
باعث و بانی
فرهنگ گنجواژه
بنیانگذار، مسبب.
-
ماده ای که باعث حساسیت میشود
دیکشنری فارسی به عربی
مادة مثير للحساسية
-
ماده ای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
دیکشنری فارسی به عربی
مضاد حيوي
-
هورمون های جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی در مرد (مثل ریش و صدا) می شوند
دیکشنری فارسی به عربی
هرمون التذکير
-
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
دیکشنری فارسی به عربی
مضاد للهستامين
-
واژههای همآوا
-
بائث
لغتنامه دهخدا
بائث . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از بوث .
-
بائس
لغتنامه دهخدا
بائس . [ ءِ ] (ع ص ) مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. (منتهی الارب ). سختی رسیده . (ربنجنی ). محتاج شونده و درویش . (غیاث ). فقیر که درخور ترحم است . آنکه به بلیتی دچار است . مرد بدحال از غایت فقر.
-
بائص
لغتنامه دهخدا
بائص . [ ءِ ] (ع ص ) یقال خمس ٌ بائص ؛ یعنی شتران بآبخور شتابنده . (منتهی الارب ). || راه دور. (اقرب الموارد).
-
بعاث
لغتنامه دهخدا
بعاث . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) موضعی نزدیک مدینه مر اوس را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یوم بعاث ؛ روزجنگ اوس و خزرج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موضعی است نزدیک مدینه که در آنجا میان اوس و خزرج جنگی عظیم واقع شده بود و...
-
بعاس
لغتنامه دهخدا
بعاس . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَعوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به بعائس و بعوس شود.
-
بَائِسَ
فرهنگ واژگان قرآن
بدحال - بينوا
-
جستوجو در متن
-
باعثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: باعثَة، جمع: بَواعِث] [قدیمی] bā'ese = باعث