کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باعث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باعث
/bā'es/
معنی
۱. سبب؛ علت.
۲. انگیزه.
۳. (صفت) [قدیمی] برانگیزنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انگیزه، سبب، علت، محرک، موجب، مورث، وسیله
۲. بانی، مسبب
۳. برانگیزاننده
برابر فارسی
انگیزاننده، مایه، انگیزه
دیکشنری
agent, occasion, responsible
-
جستوجوی دقیق
-
باعث
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگیزه، سبب، علت، محرک، موجب، مورث، وسیله ۲. بانی، مسبب ۳. برانگیزاننده
-
باعث
فرهنگ واژههای سره
انگیزاننده، مایه، انگیزه
-
باعث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَواعِث] bā'es ۱. سبب؛ علت.۲. انگیزه.۳. (صفت) [قدیمی] برانگیزنده.
-
باعث
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برانگیزنده . 2 - سبب ، علت .
-
باعث
لغتنامه دهخدا
باعث . [ ع ِ ] (اِخ ) (جفر...) جفر باعث در سرزمین بکربن وائل و منسوب به باعث بن حنظلةبن هانی الشیبانی است . (از معجم البلدان ).
-
باعث
لغتنامه دهخدا
باعث . [ع ِ ] (ع اِ) جهت . شوند. (ناظم الاطباء). داعی . انگیزه . علت . جهت . غرض . موجب . (المنجد). مجازاً سبب . (آنندراج ). ج ، بَواعِث : حرام است بر من آنگه برگردد همه ٔ آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلتها یا باعثی از باعثها. (تاریخ بیه...
-
باعث
دیکشنری فارسی به عربی
مولف
-
واژههای مشابه
-
باعث…شد
دیکشنری فارسی به عربی
أتاحَ المجالَ لِ ، أدَّي إلي
-
باعث شدن
دیکشنری فارسی به عربی
صنع , مناسبة , مولف
-
باعث عبرت دیگران
فرهنگ واژههای سره
مایه پند دیگران
-
باعث بن صریم
لغتنامه دهخدا
باعث بن صریم . [ ع ِ ث ِ ن ِ ص َ] (اِخ ) نام مردی از یمامه . ابوعبیده گوید: وائل بن صریم البشکری در «یوم الحاجر» بااسیدبن عمروبن تمیم بجنگ پرداخت و در آن روز اسیر شد و سرانجام کشته گشت سپس برادر او باعث بن صریم در همان جنگ حاجر با دشمنان بجنگ پرداخت ...
-
باعث علي الأسف
دیکشنری عربی به فارسی
مايه تأسف
-
باعث علي اقلق
دیکشنری عربی به فارسی
مايه نگراني
-
باعث تحریک وعصبانیت شدن
دیکشنری فارسی به عربی
سرطان بحري