کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باع
/bā'/
معنی
اندازۀ از سرانگشت دست راست تا سرانگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به دو طرف باز کنند؛ باز؛ یاز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bā' اندازۀ از سرانگشت دست راست تا سرانگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به دو طرف باز کنند؛ باز؛ یاز.
-
باع
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) 1 - اندازة دو دست که از هم گشوده باشد. 2 - فروشنده .
-
باع
لغتنامه دهخدا
باع . (ع اِ) اَرَش . رَش . اندازه ٔ گشادن هر دو دست . (اقرب الموارد). ج ، اَبواع و بیعان و باعات . (از اقرب الموارد). بوع . (اقرب الموارد). مقدار دراز کردن هر دو دست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقدار کشش هر دو دست ، و آنمقداری باشد معین از سر انگشت ...
-
واژههای مشابه
-
باع شد
دیکشنری فارسی به عربی
أحدَثَ
-
واژههای همآوا
-
باء
لغتنامه دهخدا
باء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.- امثال :از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .
-
باء
لغتنامه دهخدا
باء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع . (مهذب الاسماء). باشهوت . مرد کثیرالجماع . (آنندراج ) (غیاث ).
-
بَاءَ
فرهنگ واژگان قرآن
برگشت - سزاوار شد
-
جستوجو در متن
-
بوع
لغتنامه دهخدا
بوع . [ ب َ / ب ُ ] (ع اِ) و بضم اول نیز ارش . ج ، ابواع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باع . (اقرب الموارد). و رجوع به باع و ماده ٔ قبل شود.
-
أحدَثَ
دیکشنری عربی به فارسی
به وجود آورد , پديد آورد , ايجاد کرد , احداث نمود , نو کرد , باع شد , موجب شد , منجر شد
-
طویل الباع
لغتنامه دهخدا
طویل الباع . [ طَ لُل ْ ] (ع ص مرکب ) درازدست . (مفاتیح خوارزمی ). و رجوع به باع شود.
-
بیش مره
لغتنامه دهخدا
بیش مره . [ م َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: بیش + مره ) بمعنی باع و ارش عربی . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به وشمار شود.
-
باژ
لغتنامه دهخدا
باژ. (اِ) باع . قلاج و آن مقداری باشد از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم بگشایند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). قلاج . باع . یعنی گشادگی مابین دو دست چون آنها را بطور افقی از هم باز کنند. (ناظم الاطباء)....