کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باطن بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باطن بین
/bātenbin/
معنی
آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باطن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی، مقابلِ ظاهربین] [قدیمی] bātenbin آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
-
باطن بین
لغتنامه دهخدا
باطن بین . [ طِ ] (نف مرکب ) مقابل ظاهربین . (آنندراج ). مقابل قشری . آنکه بظاهر اکتفا نکند. || باریک بین . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بَاطِنُ
فرهنگ واژگان قرآن
درون
-
اهل باطن
لغتنامه دهخدا
اهل باطن . [ اَ ل ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب دل . (آنندراج ). مقابل اهل ظاهر و صورت . آنانکه بتأویل قرآن استناد کنند. اهل تأویل . و رجوع به جامعالحکمتین ص 297 و فهرست آن شود.
-
تیره باطن
لغتنامه دهخدا
تیره باطن . [ رَ / رِ طِ ] (ص مرکب ) بدخواه و گمراه . (ناظم الاطباء). بدسرشت . تیره دل . خلاف روشن ضمیر : ابر رحمت فیض ها در دامن تر می بردتیره باطن را نظر بر ظاهر حال است و بس . رضی دانش (از آنندراج ).رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خراب باطن
لغتنامه دهخدا
خراب باطن . [ خ َ طِ ] (ص مرکب ) بدنهاد. (از ناظم الاطباء).
-
خوش باطن
لغتنامه دهخدا
خوش باطن . [ خوَش ْ / خُش ْ طِ ] (ص مرکب ) نیکوسرشت . نیکونهاد. || در مقام طعن ، آنکه باطن بد دارد. خبیث . لئیم . بدسیرت . بدجنس .
-
عقل باطن
دیکشنری عربی به فارسی
غش کرده , ناخوداگاه , از خود بيخود , بي خبر , عاري از هوش , نابخود , ضمير ناخوداگاه , ضمير نابخود
-
باطن بینی
دیکشنری فارسی به عربی
تامل النفس
-
چشم باطن
دیکشنری فارسی به عربی
بصيرة
-
ظاهر و باطن
فرهنگ گنجواژه
جنبههای آشکار و نهان.
-
قلب و باطن
فرهنگ گنجواژه
بطن.
-
باطن و ذات
فرهنگ گنجواژه
سرشت.
-
خوش ظاهر و بد باطن
فرهنگ گنجواژه
دارای صفات متضاد، دورو.