کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لله باشی
لغتنامه دهخدا
لله باشی . [ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بزرگ و سرور لالایان . لالایی که گروهی لله و پرستار اطفال زیر نظر وی باشند.
-
منجم باشی
لغتنامه دهخدا
منجم باشی . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس منجمان . (ناظم الاطباء). رجوع به منجم و تذکرةالملوک ص 20 شود.
-
منشی باشی
لغتنامه دهخدا
منشی باشی . [ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست منشیان . رئیس منشیان و کاتبان .
-
ابه باشی
لغتنامه دهخدا
ابه باشی . [ اُب ْ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (مرکب از اُبّه ، بمعنی ایل و طائفه + باشی ، رئیس ) رئیس و ریش سفید مردمی چادرنشین .
-
باشی بوزوق
لغتنامه دهخدا
باشی بوزوق . (ترکی ، اِ مرکب ) (مرکب از باش بمعنی سر و بوزوق بمعنی پریشان ) چریک . حشردسته ای از سربازان مخصوص سلاطین عثمانی که به خشونت معروف بودند و بخصوص در جنگهای کریمه شرکت داشتند.
-
باشی پشتی
لغتنامه دهخدا
باشی پشتی . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) مِسنَدَه . (یادداشت مؤلف ). نُمَرقَه . (یادداشت مؤلف ).
-
باغبان باشی
لغتنامه دهخدا
باغبان باشی . [ غ ْ / غ ِ ](اِ مرکب ) (از: باغبان فارسی +باشی ، سر ترکی ) سر باغبانان . رئیس باغبانان . || خطابی به ملایمت و تفقدآمیز مردی باغبان را.
-
پنجه باشی
لغتنامه دهخدا
پنجه باشی . [ پ َ ج َه ْ ] (اِ مرکب ) (از: پنجه ، پنجاه + باشی ترکی ، سر و رئیس ) رئیس پنجاه تن از سپاهیان . منصبی در نظام دوره ٔ قاجاریه .
-
بلوک باشی
لغتنامه دهخدا
بلوک باشی . [ ب ُ ] (اِمرکب ، ص مرکب ) (از بلوک فارسی + باشی ترکی ) کدخدای بلوک . سرپرست بلوک . (فرهنگ فارسی معین ). و ظاهراً این کلمه بمناسبت معنی طبقه و صنف و دسته باشد که کلمه ٔ بلوک دارد، یا تقسیماتی که برای باغات هست چنان که در باغات گرداگرد شهر...
-
چراغچی باشی
لغتنامه دهخدا
چراغچی باشی . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) منصبی از مناصب درباری . رئیس چراغچی ها. بزرگتر چراغداران دربار پادشاه یا خانه ٔ اعیان . آنکه رسیدگی به کار چراغچی ها را بر عهده دارد.
-
چرخچی باشی
لغتنامه دهخدا
چرخچی باشی . [ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس چرخچیان . فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است . عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری و اسماعیل خان فیلی را چرخچی باشی و مقدمةال...
-
چرکچی باشی
لغتنامه دهخدا
چرکچی باشی . [ چ ُ رَ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس نانوایان . بزرگتر نانواها. رجوع به چرک و چرکچی و چرکچی خانه شود.
-
چپرچی باشی
لغتنامه دهخدا
چپرچی باشی . [ چ َ پ َ ] (ترکی ، ص مرکب ) رئیس و بزرگ چپرچیان .صاحب البرید. وزیر پست . مسؤول پست . چاپارچی باشی .
-
توپچی باشی
لغتنامه دهخدا
توپچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) فرمانده توپخانه . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 23 شود.
-
خادم باشی
لغتنامه دهخدا
خادم باشی . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد است . واقع در 62 هزارگزی شمال باختری مشهد بین کشف رود و راه قدیمی مشهد بقوچان میباشد. محلی است جلگه ای معتدل و سکنه ٔ آن 31 تن ، مذهبشان شیعه ، زبانشان فارسی و کردی است . آب...