کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باشگون
/bāšgun/
معنی
= باژگون: ◻︎ خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکنالدینبکرانی: لغتنامه: باشگون).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خجسته، خوششگون، شگوندار، هماگون، همایون خوشیمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بیشگون، نامیمون، نحس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشگون
واژگان مترادف و متضاد
خجسته، خوششگون، شگوندار، هماگون، همایون خوشیمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بیشگون، نامیمون، نحس
-
باشگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāšgun = باژگون: ◻︎ خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکنالدینبکرانی: لغتنامه: باشگون).
-
باشگون
لغتنامه دهخدا
باشگون . (ص مرکب ) باژگون . معکوس . مقلوب . (شعوری ورق 180). واژگون . واژگونه . معکوس . وارونه . (ناظم الاطباء) : خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهدآری آری هست دایم کار هندو باشگون . رکن الدین بکرانی (از شعوری ).و رجوع به باشگونه و باژگونه و وارونه ...
-
جستوجو در متن
-
خوشیمن
واژگان مترادف و متضاد
باشگون، شگوندار، نیکپی، خوشقدم، مبارک، میمون، همایون ≠ بدشگون، بدیمن
-
خوششگون
واژگان مترادف و متضاد
باشگون، خجسته، باقدم، خوشقدم، سعد، شگوندار، فرخنده، مبارک، قدمدار، میمون ≠ بدشگون
-
فرخنده
واژگان مترادف و متضاد
باسعادت، باشگون، خجسته، خوشیمن، سعد، فرخ، فرخپی، مبارک، متبارک، متبرک، میمون، همایون ≠ نحس
-
مبارک
واژگان مترادف و متضاد
باشگون، پدرام، خجسته، خوشیمن، سعد، فرخ، فرخنده، مبروک، متبرک، مسعود، میمون، نیکپی، همایون ≠ نامبارک، نامیمون
-
باژگون
فرهنگ فارسی معین
(ژِ)(ص مر.)سرنگون ، وارون . باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می شود.
-
باشکون
لغتنامه دهخدا
باشکون . [ ش ِ ] (ص مرکب ) برگردانیده . مقلوب . صورتی از باژگون و واژگون . رجوع به باژگون و باشگون و باژگونه و واژگونه شود.
-
تبرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabarrok ۱. برکت یافتن.۲. شگون؛ میمنت.۳. (اسم، صفت) هر چیز بابرکت و باشگون.
-
میمون
واژگان مترادف و متضاد
۱. باشگون، خجسته، خجستهپی، خوششگون، خوشقدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارکپی، مسعود، نیکپی، همایون ≠ بدشگون، بدیمن ۲. بوزینه، حمدونه، چز
-
خوش تعبیر
لغتنامه دهخدا
خوش تعبیر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ] (ص مرکب ) آنکه مسائل و مطالب را صحیح تعبیر کند. آنکه مشکلات را صحیح بگشاید. آنکه تعبیر نکو دارد. || خوش فال . آنکه پیش بینی خوب کند. باشگون .
-
خجسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. باشگون، شگوندار ≠ بداختر، شوم، نامبارک، نحس، گجسته ۲. سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، متبرک، مسعود، میمون، همایون ≠ نامبارک، گجسته ۳. خوش، نیک ≠ بد، نکوهیده، ۴. خوشایند، مطلوب ≠ ناخوشایند، نامطلوب ۵. بختیار، کامروا، نیکبخت ≠ ب
-
واژگون
لغتنامه دهخدا
واژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (نا...