کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باشر
لغتنامه دهخدا
باشر. [ ش ِ ](اِخ ) دژی است نزدیک حلب . (آنندراج ). قلعه ای است نزدیک حلب و آنرا تل باشر نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
باشری
لغتنامه دهخدا
باشری . [ ش ِ ] (اِخ ) منسوب به باشر. محمدبن عبدالرحمن باشری . (آنندراج ).
-
باشری
لغتنامه دهخدا
باشری . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به باشر از قراء حلب .
-
دردر
لغتنامه دهخدا
دردر. [ دُ دُ ] (ع اِ) نشستگاه دندان طفل پیش از برآمدن ، یا عام است . (منتهی الارب ). ریشه های دندان کودک . (از اقرب الموارد). ج ، دَرادِر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در مثل گویند: اءُعییتنی باشُر فکیف بدردر؛ در جوانی از من نصیحت نپذیرفتی پس چگون...
-
خانم شیخان
لغتنامه دهخدا
خانم شیخان . [ ن ُ م ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 27 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و یک هزارگزی مرز ایران و عراق ، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 140 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند. این ده از چشمه م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الفضل اسعدبن حلوان مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین بن النفاخ . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص 265) آرد: نجم الدین بن المنفاخ ، حکیم اجل عالم فاضل ابوالعباس احمدبن ابی الفضل اسعدبن حلوان معروف به ابن العالم...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...