کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسین
لغتنامه دهخدا
باسین . [ س س ِ ] (اِخ ) از بنادر هند واقع در 35 هزارگزی بمبئی در دریای عمان و دارای حدود ده هزار تن جمعیت است .
-
باسین
لغتنامه دهخدا
باسین . (اِخ ) ابن عَیزاربن هارون بن عمران بروایت مجمل التواریخ پدر الیاس پیغمبر است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 141 شود.
-
واژههای مشابه
-
باسین سفلی
لغتنامه دهخدا
باسین سفلی . [ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) نام کوره ای است . رجوع به باسین علیا و معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
-
باسین علیا
لغتنامه دهخدا
باسین علیا. [ ن ِ ع ُ ] (اِخ ) یاقوت بنقل از محمدبن صدیق باسینی خانقاهی آرد: باسین علیا وباسین سفلی دو کوره اند که قصبه ٔ آنها ارزن الروم است . (از معجم البلدان ). و رجوع به مراصد الاطلاع شود.
-
جستوجو در متن
-
باسینی
لغتنامه دهخدا
باسینی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به باسین . رجوع به باسین شود.
-
bacin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باسین
-
bassine
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باسین
-
باسینی
لغتنامه دهخدا
باسینی . [ ] (اِخ ) محمدبن صدیق باسینی خانقاهی فقهیی است . رجوع به باسین و معجم البلدان شود.
-
باسن
لغتنامه دهخدا
باسن . [ ] (اِخ )ولایتی به ارزنة الروم . لسترانج گوید: در هشت فرسخی مشرق ارزنةالروم بر قله ٔ کوهی در حوالی یکی از سرچشمه های ارس قلعه ٔ بزرگ «اونیک » بود که حمداﷲ مستوفی گوید: شهر آبشخور در پای آن کوه است . این شهر از توابعارزن الروم محسوب میگردید. ی...
-
تامساورت
لغتنامه دهخدا
تامساورت . [ ](اِ) لکلرک در مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ تامشاورت آرد: «در بعضی از نسخ خطی «تامساورت » نوشته اند (باسین ) که داروشناسان اشبیلیه آن را بسبسه نامند. این نام هنوز در الجزیره بمعنی رازیانه بکار میرود. (ازلکلرک ج 1 ص 303). رجوع به تامشاور...
-
حریفیش
لغتنامه دهخدا
حریفیش . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) شعیب بن عبدالعزیزبن یوسف قفصی مغربی صوفی عمراوی ، مکنی به ابومدین ، دانشمند صوفی ، سی سال ساکن مکه بود. او راست : «بهجةالانوار فی مدح النبی المختار» و «الروض الفایق فی المواعظ الرقائق » وی در 597 هَ . ق . درگذشته است .(هدیة...
-
زئوس
لغتنامه دهخدا
زئوس . [ زِ ] (اِخ ) ستاره ای است سیارة در آسمان ششم که قاضی افلاک است و خانه ببرج حوت و قوس دارد و منجمان سعد اکبرش خوانند و آن را اورمزد و اورمزده و هور و هرمزد نیز گویند. بتازیش برجیس و مشتری نامند و قیل باسین سعفص و این منقول است از زبان گویا. (ش...
-
بادغیس
لغتنامه دهخدا
بادغیس . (اِخ ) بادغیش . بادقیس . ناحیه ای است مشتمل بر قرای بسیار از اعمال هرات و اصل آن بادخیز بوده است که محل هبوب ریاح باشد. (برهان ). تبدیل بادخیز است که ناحیه ای است در خراسان مشتمل بر قرای بسیار از اعمال هرات . (آنندراج ) (انجمن آرا). نام بلوک...