کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسو
لغتنامه دهخدا
باسو. (اِ) چوبدستی . عصا.(آنندراج ). عصا. دگنگ . (شعوری ج 1 ورق 188). بنظر میرسد که این کلمه صورتی دیگر از بازو و باهو باشد.
-
باسو
لغتنامه دهخدا
باسو. [ س َ ] (اِ) نام رب یکی از منازل قمر بزبان هندی که در کتاب «بشن دهرم » آمده است .ابوریحان گوید: در این کتاب برای منازل قمر نیز ارباب گوناگون در نظر گرفته شده است و باسو نام رب منزل دهنشت قمر است . رجوع به تحقیق ماللهند، ص 262 شود.
-
جستوجو در متن
-
basso
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باسو
-
پیزون
لغتنامه دهخدا
پیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) کوییوم . از علمای مشهور طبیعی هلنددر قرن 17 م . وی مدتی در لیدن و آمستردام بپزشکی اشتغال ورزید سپس در معیت پرنس باسو به برزیل رفت ، بعداز گذشته شدن پرنس بخدمت مارگراف فردریک کوییوم داخل شد و هر دو در برزیل مشغول اکتشافات علمی...