کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باسنگ
/bāsang/
معنی
۱. گرانبار؛ سنگین؛ باوزن: ◻︎ وگر گرز تو هست باسنگ و تاب / خدنگم بدوزد دل آفتاب (فردوسی: ۲/۴۶۱ حاشیه).
۲. [مجاز] بلندقدر؛ متین: ◻︎ نه با فرّش همیبینم نه باسنگ / ز فرّ و سنگ بگریزد به فرسنگ (نظامی۲: ۳۱۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāsang ۱. گرانبار؛ سنگین؛ باوزن: ◻︎ وگر گرز تو هست باسنگ و تاب / خدنگم بدوزد دل آفتاب (فردوسی: ۲/۴۶۱ حاشیه).۲. [مجاز] بلندقدر؛ متین: ◻︎ نه با فرّش همیبینم نه باسنگ / ز فرّ و سنگ بگریزد به فرسنگ (نظامی۲: ۳۱۹).
-
باسنگ
لغتنامه دهخدا
باسنگ . [ س َ ] (ص مرکب ) گرانبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سنگین . پروزن . محکم : و گر گرز تو هست باسنگ و تاب خدنگم بدوزد دل آفتاب . فردوسی . || بمجاز، استوار. محکم . متین : پسندیدم این رای باسنگ اوی که سوی خردبینم آهنگ اوی . فردوسی . || عظیم ا...
-
واژههای مشابه
-
باسنگ ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
بناء
-
جستوجو در متن
-
masoned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فانی، باسنگ ساختن، بناء کردن
-
اعلواد
لغتنامه دهخدا
اعلواد. [ اِ ل ِوْ وا ] (ع مص ) درشت و سخت شدن . گرانمایه و باسنگ گردیدن : اعلود الرجل ؛ درشت و سخت شد و گرانمایه و باسنگ گردید. (منتهی الارب ). درشت و سخت شدن شخص و گرانمایه و باسنگ گردیدن . (ناظم الاطباء). سخت و درشت و باوزن گردیدن . || زمین گیر شد...
-
بناء
دیکشنری عربی به فارسی
سازنده , خانه ساز , ساختمان , عمارت , بنا , بناي سنگ کار , عضو فراموشخانه , فراماسون , باسنگ ساختن , بناکردن , بنايي
-
mason
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماسون، بناء، فراماسون، بنای سنگ کار، خانه ساز، عضو فراموش خانه، باسنگ ساختن، بناء کردن
-
masons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماسون ها، بناء، فراماسون، بنای سنگ کار، خانه ساز، عضو فراموش خانه، باسنگ ساختن، بناء کردن
-
وزن دار
لغتنامه دهخدا
وزن دار. [ وَ ] (نف مرکب ) وزن دارنده . دارای وزن . سنگین . || پول باسنگ و تمام عیار. (ناظم الاطباء). پول تمام عیار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
وازن
لغتنامه دهخدا
وازن . [ زِ ] (ع ص ) سنجیده . || سنگین . ثقیل . (از اقرب الموارد). || تام . درهم وازن ؛ ای تام . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). درهم وازن ، درهم باسنگ . (منتهی الارب ).
-
متعادیة
لغتنامه دهخدا
متعادیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) ارض متعادیة؛ زمین مختلف با سنگ و کلوخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود.
-
اوزن
لغتنامه دهخدا
اوزن . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) سنگین تر. باوزن تر. باسنگ . (منتهی الارب ): هذا شعر اوزن من غیر؛ ای اقوی و امکن . الذهب اوزن من کل ذی وزن . || (اِ) رئیس و مهتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
قفلة
لغتنامه دهخدا
قفلة. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) پس گردن . (منتهی الارب ). قفا. (اقرب الموارد). || درخت خشک . (منتهی الارب ). || (ص ) درم باسنگ . (منتهی الارب ): درهم قفلة؛ وازن . (اقرب الموارد). || (مص ) یک بار بخشیدن چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).