کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسمهچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باسمهچی
مترادف و متضاد
چاپچی، مطبعهچی ≠ چاپگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسمهچی
لهجه و گویش تهرانی
چاپگر
-
واژههای مشابه
-
باسمه چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [منسوخ] bāsmeči کارگر چاپخانه که اوراق را چاپ میکند؛ چاپچی.
-
باسمه چی
لغتنامه دهخدا
باسمه چی . [ م َ / م ِ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) طابع. چاپچی . کارگر چاپخانه . آنکه مباشر کار چاپ و طبع میباشد. (ناظم الاطباء). متصدی عمل باسمه : صاحبجمع کتابخانه پنجاه تومان مواجب و از باسمه چی و زرکوب و کاغذگر و مقراض گر و مذهب ، بلاتشخیص مبلغ، ...
-
باسمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاپ، طبع ۲. تصویرچاپی، کلیشه
-
باسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بسمه› bāsme ۱. تصویر چاپشده.۲. (اسم مصدر) [منسوخ] چاپ؛ طبع.
-
باسمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - چاپ روی پارچه . 2 - عکس چاپ شده .
-
باسمه
لغتنامه دهخدا
باسمه .[ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) چاپ . طبع. (ناظم الاطباء).
-
باسمه
دیکشنری فارسی به عربی
تابع
-
چی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (پس . نسبت و اتصاف .) پسوندی است دال بر ورزندة کاری و شغلی و آن به کلمات ترکی : باشماق چی (کفش گر) یالان چی (دروغگوی ، مقلد) و غیرترکی : ارابه چی ، تماشاچی ، درشکه چی پیوندد.
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (اِ) (مخفف چیز) به معنی چیز باشد. (جهانگیری ). مخفف چیز است که آن را به عربی شی ٔ خوانند. (برهان ). و ظاهراً شی ٔ عرب معرب این کلمه است . (یادداشت مؤلف ) : مرغ جائی رود که چینه بودنه بجائی رود که چی نبود. سعدی .من این مرد زیرک منش میشناسم اگر چ...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (اخ ) نام سلسله ٔ دوازدهم سلاطین چین وآنان چهار تن بوده اند و نام پادشاه اول این سلسله گاودی بوده است (یعنی بلندمرتبه ). (یادداشت مؤلف ).
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (حرف ربط) صورت قدیم حرف «چه » و به همان معانی حرف «چه » استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست چرا دل تو چراگاه چی و چون و چراست . عمعق بخاری .و سودا بر مزاج او مستولی شده است چی هیچ صاحب مروت و فتوت از خرد و حریت براین اقوال و افعال ذمیم...
-
چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چیز] [عامیانه] či =چیز