کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسقاقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسقاقی
لغتنامه دهخدا
باسقاقی . (ترکی ، حامص ) لغت ترکی بمعنی شحنگی : آن اطراف قایم مقام بگذاشت و بوقارا به باسقاقی معین کرد. (جهانگشای جوینی ). مقرر شد امیر ارغون را بر کورکوز باسقاقی فرمودند. (جهانگشای جوینی ) و تولاک باسم باسقاقی در غیبت او محافظت ولایت میکند. (جهانگشا...
-
جستوجو در متن
-
باشقاق
لغتنامه دهخدا
باشقاق . (اِ) شحنه . صحیح آن باسقاق است . رجوع به باسقاق و باسقاقی شود.
-
علی بهادر
لغتنامه دهخدا
علی بهادر. [ ع َ ی ِ ب َ دُ ] (اِخ ) وی نخستین کس از سپاه هلاکوخان مغول بود که به باروی بغداد رفت لذا پس از زوال دولت عباسی و تسلط هلاکوخان بر بغداد، باسقاقی و نیابت حکومت بغداد به وی واگذار شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 96) (و دستورالوزراء خوندمیر...
-
باسناق
لغتنامه دهخدا
باسناق . (اِ) به زبان خوارزمی به معنی شحنه و محتسب است . (شعوری ج 1 ورق 170) : از شراب عشق تو عالم همه مستانه شدباسناق دهر میگیرد مگر هشیار را. ابوالمعانی (از شعوری ).این کلمه صورت محرف باسقاق است . رجوع به باسقاق و باسقاقی شود.
-
باسقاق
لغتنامه دهخدا
باسقاق .(اِ) به محاوره ٔ خوارزم بمعنی نواب و صوبه دار. شحنه . (آنندراج ). نایب پادشاه . امیر. حاکم . (ناظم الاطباء). کلمه ٔ مغولی شحنه . خان . (یادداشت مؤلف ). ج ، باسقاقان : بعضی را گرفته و باسقاق نشانده . (جهانگشای جوینی ). و یاسا رسانید که سروران...