کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باسرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باسرم
لغتنامه دهخدا
باسرم . [ س َ ] (اِ) زمینی را گویند که بجهت کشت و زراعت کردن آماده و مهیا کرده باشند. کشتزار. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمینی است که برای زراعت حاضر کنند. (فرهنگ شعوری ). باسره وباسرم ، زمین...
-
جستوجو در متن
-
باسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāsare زمینی آمادهشده برای کشتوزرع؛ کشتزار؛ باسرم.
-
باستره
لغتنامه دهخدا
باستره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) کشتزار. (شعوری ج 1 ورق 192). || تاریخ خوان . قصه گوی . (شعوری ج 1 ص 192) و رجوع به باسره و باسرم شود.
-
باسره
لغتنامه دهخدا
باسره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) کشتزار. (فرهنگ اوبهی ). کشت و زراعت . (برهان قاطع). باسرم . (از انجمن آرای ناصری ). زمین کشتزار. (شرفنامه ٔ منیری ). کشت . زراعت . (ناظم الاطباء). کشتزار. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192) : پیوسته کشتزار امیدش ز آب کام سیراب باد...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...