کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باستی
لغتنامه دهخدا
باستی . (اِخ ) دهی از دهستان سیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر که در 37 هزارگزی جنوب خاور دیلم و 6 هزارگزی خاور راه فرعی دیلم به گچساران در جلگه واقع است . ناحیه ای است گرمسیر و مرطوب ومالاریایی و دارای 380 تن سکنه ، آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آن ...
-
باستی
لغتنامه دهخدا
باستی . (حامص ) افتادگی . فروتنی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
واژههای مشابه
-
یاغی باستی
لغتنامه دهخدا
یاغی باستی . (اِخ ) پسر امیر چوپان که مدتی در شیراز امارت و مدتی نیز در حکومت تبریز شرکت داشت . رجوع به ذیل جامعالتواریخ و حبیب السیر جزو دوم از مجلد سوم شود.
-
یاغی باستی
لغتنامه دهخدا
یاغی باستی . (اِخ ) پسر شیخ علی ایناق از سرداران معاصر سلطان احمد جلایری که در حدود 784 هَ . ق . میزیسته است . رجوع به ذیل جامع التواریخ ص 222 و 223 شود.
-
واژههای همآوا
-
باسطی
لغتنامه دهخدا
باسطی . [ س ِ ] (اِخ ) بنده علیخان باسطی یکی از شعرای هندوستان بوده که در سال 1160 هَ . ق . حیات داشته است ، مادر اودختر شیرافکن خان از بزرگان کابل بود. بنده علی خان ابتدا شیرافکن تخلص میکرد ولی بعداً که در شهر لکنهو از جمله ٔ مریدان شیخ عبدالباسط شد...
-
باسطی
لغتنامه دهخدا
باسطی . [س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به باسط. رجوع به باسط شود.
-
جستوجو در متن
-
باستین
لغتنامه دهخدا
باستین . (اِخ ) قریه ای است در یک فرسنگی جنوبی رامهرمز. (فارسنامه ٔ ناصری ). ظاهراً صورتی از باستی است و رجوع به باستی شود.
-
بایدو
لغتنامه دهخدا
بایدو. (اِخ ) باستی . از سران سپاه در زمان ایلکانیان . او در حوالی سال 886 هَ . ق . به محافظت دربند فرستاده شده بود. و رجوع به ذیل جامعالتواریخ چ بیانی ص 236 شود.
-
عمادالدین سراوی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین سراوی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ؟ ] (اِخ ) وی مستوفی سلیمان خان حاکم قراباغ بود. و در آن هنگام ملک اشرف بن تیمورتاش بن امیر چوپان به همراهی یاغی باستی به کمک این سلیمان خان آمده بودند، عمادالدین سراوی می خواست با خدعه ای روابط بین ملک اشرف و یاغی...
-
تاتیان
لغتنامه دهخدا
تاتیان . (اِخ ) به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان :... و از این جهت نایره ٔ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه ...
-
فخرالدین
لغتنامه دهخدا
فخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) سلمانی . نام این شخص در شرح جنگ شاه شیخ ابواسحاق و امیر یاغی باستی چوپانی ، در شمار اکابر شیراز و همراهان ابواسحاق آمده است . رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 56 شود.
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اُ ] (اِ) مؤلفین برهان و جهانگیری و آنندراج بمعنی افکندن و انداختن یاد کرده اند واین معنی را ازین بیت استخراج کرده اند : بر نطع زمین طرح شهی چون تو باستی لعبی است ز ترکش فلک بر زده ننهاد.شرف شفروه (از جهانگیری ) (از شعوری ).