کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باستاناخترشناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
archaeoastronomy, astroarchaeology
باستاناخترشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بررسی اخترشناسی قدیم با استفاده از بقایای باستانشناختی و همچنین بررسی باستانشناسی مواد برجایمانده از فعالیتهای اخترشناسی یا تاریخاخترشناسی
-
واژههای مشابه
-
اخترشناسی
واژگان مترادف و متضاد
تنجیم، رصدبندی، رصدنشینی، ستارهشناسی، نجوم
-
اخترشناسی
لغتنامه دهخدا
اخترشناسی . [ اَ ت َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل اخترشناس . تنجیم .
-
باستان
فرهنگ نامها
(تلفظ: bāstān) مربوط به گذشتهی دور ، زمان قدیم ؛ (در قدیم) (به مجاز) پیر و سالخورده .
-
باستان
واژگان مترادف و متضاد
دیرین، دیرینه، عتیق، کهن، گذشته، ≠ نو، نوین، جدید
-
باستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāstān ۱. کهنه؛ گذشته؛ دیرین.۲. (اسم) زمان قدیم.
-
باستان
فرهنگ فارسی معین
(ص . اِ.) قدیم ، گذشته .
-
باستان
لغتنامه دهخدا
باستان . (اِخ )یا بازتان ناحیه ای از اسپانی واقع در بخش ناوار در دره ای بهمین نام . جمعیت آن در حدود 8500 تن است .
-
باستان
لغتنامه دهخدا
باستان . (ص ، اِ) کهنه . قدیم . (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شعوری ) . گذشته . قدیم . دیرینه . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ). چیز گذشته . قدیم اَی ضد نو. (شرفنامه ٔ منیری ). کهن . زمان گذشته : ز دانا تو نشنیدی این داستان...
-
geoastronomy
زمیناخترشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] علمی که اصول و فنون زمینشناسی و زمینشیمی و زمینفیزیک را در مطالعۀ طبیعت و منشأ و تاریخ مادۀ چگال و گازها در منظومۀ شمسی به کار میگیرد
-
عصر باستان
فرهنگ واژههای سره
دوره باستان
-
فرش باستان
لغتنامه دهخدا
فرش باستان . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش خاک که کنایه از زمین باشد و عربان ارض گویند. (برهان ).
-
فارسی باستان
لغتنامه دهخدا
فارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
-
باستان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāstānšenās شناسندۀ آثار باستانی؛ عالِم و متخصص در علم باستانشناسی؛ عتیقهشناس؛ آرکئولوگ.