کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باز کردن بسته و غیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دار باز، دال باز
لهجه و گویش تهرانی
بند باز
-
تلخک باز ،تل باز
لهجه و گویش تهرانی
تریاکی
-
چوب باز ،میل باز
لهجه و گویش تهرانی
تردستی که چند میل را همزمان بالا می اندازد
-
عروسک باز
لغتنامه دهخدا
عروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک باز با طفل خیالش هراسان مردم دیده ز خالش .حکیم زلالی (در حکایت دختر زال ، از آنندراج ).
-
گل باز
لغتنامه دهخدا
گل باز. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه به گل بازی کند. (آنندراج ). آنکه شوق پروردن گلهای خوب دارد نه بقصد فروختن : ز بس صحن چمن از خنده ٔ گلزار خُرّم شددر او چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن .عبدالرزاق فیاض (از آنندراج ).
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
کوزه باز
لغتنامه دهخدا
کوزه باز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) جهیزگر. (آنندراج ) : گل نغمه دولاب را ز اهتزازکند بر سر جاه خود کوزه باز.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
open disk
قرص باز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قرصی که هر نقطۀ آن یک نقطۀ درونی باشد
-
open ball
گوی باز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطهای مفروض کوچکتر از مقدار مشخصی باشد
-
bowler
گویباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] بازیکن ورزش گویبازی
-
نیرنگ باز
لغتنامه دهخدا
نیرنگ باز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (یادداشت مؤلف ). || چشم بند. حقه باز. مشعبد. (یادداشت مؤلف ). || مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیک باز
لغتنامه دهخدا
نیک باز. (نف مرکب ) مجود. (السامی ). نیک کار. (آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. (ناظم الاطباء).
-
سخت باز
لغتنامه دهخدا
سخت باز. [ س َ ] (نف مرکب ) کسی که در قماربازی دستی تمام داشته باشد. (آنندراج ) : شد دچارم سخت بازی در قمار دلبری هر دو عالم را به او در داو اول باختم .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
غلیل باز
لغتنامه دهخدا
غلیل باز. [ غ ُ ] (نف مرکب ) کسی که مشق کمان گروهه کند. (ناظم الاطباء). رجوع به غُلیل شود.
-
طناب باز
لغتنامه دهخدا
طناب باز. [ طَ ] (نف مرکب ) آنکه با طناب بازی کند.