کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باز داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
webber
وبباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که زمان زیادی را صرف استفاده از وب کند متـ . وبکار
-
باز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گشاده شدن، گشوده شدن، مفتوح شدن، وا شدن ≠ بسته شدن ۲. شکفته شدن، شکوفا شدن، وا شدن ≠ پژمردهشدن، خشکیدن
-
باز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گشادن، وا کردن، گشودن ≠ بستن، مسدود کردن ۲. دایر کردن، تاسیس کردن، ایجاد کردن ۳. جدا کردن ۴. شکافتن، تشریح کردن، شرح دادن ۵. از بینبردن )مانع( ۶. مرتفع ساختن ۷. گرهگشایی کردن ≠ گره زدن
-
باز گفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیان کردن ۲. تکرار کردن، دوباره گفتن، واگفتن
-
باز نمودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تشریح کردن، توضیح دادن، شرح دادن، نشاندادن، بیان کردن، تبیین کردن ۲. شناساندن، نشان دادن ۳. گزارش کردن
-
باز یافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوباره پیدا کردن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، دوبارهیافتن ≠ گم کردن، از دست دادن ۲. استحصال کردن ۳. بازیابی کردن ۴. درک کردن، فهمیدن
-
open disk
قرص باز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قرصی که هر نقطۀ آن یک نقطۀ درونی باشد
-
کلکباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلکزن
-
open ball
گوی باز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطهای مفروض کوچکتر از مقدار مشخصی باشد
-
bowler
گویباز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] بازیکن ورزش گویبازی
-
نقش باز
لغتنامه دهخدا
نقش باز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مقابل ساده باز. (آنندراج ). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل . (یادداشت مؤلف ). حیله گر : بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصه ٔ زهد دراز من . حافظ.به حریفان نقش باز مگوساده باز از ک...
-
نیرنگ باز
لغتنامه دهخدا
نیرنگ باز. [ ن َ / ن ِ رَ ] (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. (یادداشت مؤلف ). || چشم بند. حقه باز. مشعبد. (یادداشت مؤلف ). || مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیزه باز
لغتنامه دهخدا
نیزه باز. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (نف مرکب ) کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است . (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح . نیزه افکن : به درگاه سپه سالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن . منوچهری .|| که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. (یادداشت مؤل...
-
نیک باز
لغتنامه دهخدا
نیک باز. (نف مرکب ) مجود. (السامی ). نیک کار. (آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. (ناظم الاطباء).
-
نیم باز
لغتنامه دهخدا
نیم باز. (ص مرکب ) چیزی که تمام وا نباشد چون مژه ٔ چشم و غنچه . (آنندراج ). نیم لا. (یادداشت مؤلف ). نیم گشاده . چشم نیم خفته . (ناظم الاطباء). آنچه که نه کاملاً باز و نه کاملاً بسته بود. (فرهنگ فارسی معین ) : مخمور سر به گوشه ٔ بالین نهاده لیک می م...