کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازی رباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
webbing
وببازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تخصیص زمان زیادی به استفاده از وب متـ . وبکاری
-
بازی دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرگرم ساختن، غافل نگاه داشتن، مشغول ساختن ۲. فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن ≠ بازیخوردن
-
bowls
گویبازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی بازی بین دو نفر که در زمین مسطح انجام میشود و دو شرکتکننده سعی میکنند با غلتاندن توپی بزرگ آن را تا حد امکان به یک توپ کوچک نزدیک کنند
-
نقش بازی
لغتنامه دهخدا
نقش بازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) فریبندگی و حیله بازی . (ناظم الاطباء). عمل نقش باز. رجوع به نقش باز شود.
-
نیرنگ بازی
لغتنامه دهخدا
نیرنگ بازی . [ ن َ / ن ِ رَ ](حامص مرکب ) عمل نیرنگ باز. رجوع به نیرنگ باز شود.
-
نیزه بازی
لغتنامه دهخدا
نیزه بازی . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) مشق و اعمال ورزشی و لشکری با نیزه . نوعی ورزش برای آموختن اعمال نیزه . (یادداشت مؤلف ). عمل نیزه باز : چو بالای نیزه درازی گرفت در آن معرکه نیزه بازی گرفت . نظامی .در قلب نیزه بازی مژگان آن پری خونریز آ...
-
شعبده بازی
فرهنگ واژههای سره
چشم بند
-
سفته بازی
لغتنامه دهخدا
سفته بازی . [ س َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خرید وفروش سندهای تجارتی و ورق های بهادار بقصد استفاده زیاد. بکار بردن وسایلی که دارندگان سندها را فریب دهد که ارزانتر از قیمت حقیقی بفروشند. (فرهنگستان ).
-
صورت بازی
لغتنامه دهخدا
صورت بازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صورت خود را به وضع و شکل دیگری ساختن ، بهندی بهروپ گویند. (غیاث اللغات ). عمل صورت باز. رجوع به صورت باز شود.
-
غمزه بازی
لغتنامه دهخدا
غمزه بازی . [ غ َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) غمزه کردن . رجوع به غمزه و غمزه کردن شود : میکرد بوقت غمزه بازی بر تازی و ترک ترکتازی .نظامی .
-
غلیل بازی
لغتنامه دهخدا
غلیل بازی . [ غ ُ ] (حامص مرکب ) مشق با کمان گروهه . (ناظم الاطباء). عمل غلیل باز. رجوع به غُلیل شود.
-
طناب بازی
لغتنامه دهخدا
طناب بازی . [ طَ ] (حامص مرکب ) عمل طناب باز.
-
هم بازی
لغتنامه دهخدا
هم بازی . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند : به راستی که نه هم بازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی .سعدی .
-
یهودی بازی
لغتنامه دهخدا
یهودی بازی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) بازی یهودیان درآوردن . به کردار یهودیان دست یازیدن . کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به یهودی شود.
-
آب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābbāzi ۱. شناگری.۲. پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح.