کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیوارسازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
gamification
بازیوارسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فنّاوری تعبیۀ مؤلفههای بازی در فعالیتهای جدّی برای به میدان آوردن کاربران و حل مسئلهها بهوسیلۀ آنها
-
واژههای مشابه
-
بازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. لعب، ملاعبه، ملعبه ۲. تفریح، تفنن، ۳. قمار، گنجفه ۴. ورزش ۵. فریب، حیله، نیرنگ ≠ جدی ۶. نقش ۷. حادثه، رویداد، پیشآمد ۸. شوخی
-
بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzi ۱. فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح.۲. ورزش.۳. (اسم مصدر) اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن.۴. (صفت) قمار کردن.۵. (صفت) [قدیمی] بیهوده؛ عبث.〈 بازی کردن: (مصدر لازم)۱. چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سرگرم ساختن.۲. به تفنن کاری...
-
بازی
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح . 2 - فعالیت ورزشی . 3 - قمار. 4 - اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم . مجازاً کار بیهوده ، فریب و نیرنگ .
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِ) هر کار که مایه ٔ سرگرمی باشد. رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی . کار تفریحی . لَعب . (حاشیه ٔ برهان قاطع). لهو : سر شهریاران به رزم اندر است ترا دل به بازی و بزم اندر است . فردوسی .پس بازی گوی شد خسروبر یکی تازی اسب کُه پیکر. فرخی (دیو...
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (ازتاج العروس ). رجوع به احمدبن محمدبن اسماعیل شود.
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) حسین بن عمربن نصر بازی موصلی ، مکنی به ابو عبداﷲ، نسبت وی بجد اعلای او و از باز قریه ٔ نزدیک مرو است . وی از شهدة و پدرش عمر حدیث کرد و ببغداد رفت و آنگاه به حلب شد. وی بسال 552 هَ . ق . در موصل متولد شد و در همان شهر بسال 622 هَ . ق . ...
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) زیادبن ابراهیم ذهلی مروزی ، مکنی به ابوابراهیم . از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهور و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) سلام بن سلیمان بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابی یونس الفازی مروزی . از قریه ٔ فاز (باز) از قراء مرو و از محدثان بود. (الانساب سمعانی ج 2).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) محمدبن حمدویه بن سهل عامری مطوعی بازی از محدثان بود. و از ابو داود روایت کرد و بسال 327 هَ . ق . درگذشت . وی در زمره ٔ محدثانی بود که به بازیون مشهور و به باز قریه ای در شش فرسخی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).- بنوالبازی ؛ از قبایل عک ...
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس ).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ ) نام سلسله ٔ پنجم از سلسله ٔ سلاطین بابل که در حدود 1052 تا 1032 ق . م . در صفحات دریایی سلطنت کرده اند و این سلسله در حقیقت سلسله ٔ دوم دریایی بابل محسوب میشوند. در دوره ٔ این سلسله ، عیلام باز بابل را گرفت و یکی از پادشاهان عیلام بر تخ...
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِخ )اسماعیل بن محمد بازی حنفی امام جامع الشاعره در زبیدی بود و از خاندان بازی بشمار میرود. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوب است . (از تاج العروس ).