کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیگر ذخیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
male lead
بازیگر اصلی مرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] بازیگر اصلی مرد که نقش اصلی نمایش تلویزیونی یا فیلم را بر عهده دارد متـ . بازیگر نقش اول مرد
-
supporting actress
بازیگر مکمل زن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] بازیگر زنی که پس از بازیگر نقش اول، مهمترین نقش را دارد متـ . بازیگر نقش دوم زن
-
supporting actor
بازیگر مکمل مرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] بازیگر مردی که پس از بازیگر نقش اول مهمترین نقش را دارد متـ . بازیگر نقش دوم مرد
-
بازیگر نقش اول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← بازیگر اصلی
-
بازیگر نقش اول زن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← بازیگر اصلی زن
-
بازیگر نقش اول مرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← بازیگر اصلی مرد
-
بازیگر نقش دوم زن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← بازیگر مکمل زن
-
بازیگر نقش دوم مرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← بازیگر مکمل مرد
-
بازیگر نمایش ایمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] ← ایماگر
-
معین کردن (رل بازیگر)
دیکشنری فارسی به عربی
ممثلون
-
بازیگر شیرین کار
دیکشنری فارسی به عربی
بهلوان
-
جستوجو در متن
-
راسو
لغتنامه دهخدا
راسو. (اِ) جانوری است که آن را موش خرما گویند. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (از جهانگیری ). موش خرما که بتازی ابن عرس گویند. (ناظم الاطباء). ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد. (منتهی الارب ). جانو...
-
چنبر
لغتنامه دهخدا
چنبر. [ چَم ْ ب َ ] (اِ) محیط دایره را گویند مطلقاً اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره . (برهان ). دایره ٔ دف و غربال و هرچه گرد و میان تهی باشد. (از رشیدی ). محیط دایره را گویند مطلقاً چه چنبر دف باشد، چه چنبر افلاک و چه غیر از اینها. (از انج...
-
روزگار
لغتنامه دهخدا
روزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) مدت : بتا روزگاری برآید براین کنم پیش هرکس ترا آفرین . بوشکور.خور بشادی نوبهاری روزگارمی گس...
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب . سُمَهی . سمهاء. واد: مُشتَکِره ؛ باد سخت .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سَیهَک ، سَهوک...