کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیچه ٔ روم و زنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بازیچه دیگران
دیکشنری فارسی به عربی
آلة صماء بيد الآخرين
-
گنبد بازیچه رنگ
لغتنامه دهخدا
گنبد بازیچه رنگ . [ گُم ْ ب َ دِ چ َ / چ ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : گردش این گنبد بازیچه رنگ نز پی بازیچه گرفت این درنگ .نظامی .
-
آلت دست دیگران (بازیچه دیگران)
دیکشنری فارسی به عربی
ألعوبة بيد الآخرين
-
جستوجو در متن
-
باذابرنگ
لغتنامه دهخدا
باذابرنگ . [ رَ ] (اِ) ترنج که میوه ٔ مشهور است . (آنندراج ). رجوع به بادابرنگ ، بادرنگ ، بادرنج ، بادارنگ و ترنج شود. || بازیچه ٔ روم و زنگ ، یعنی مسخره ٔ روزگار. (آنندراج ).
-
زنگ
لغتنامه دهخدا
زنگ . [ زَ ] (اِخ ) ولایت زنگیان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 267). ولایت زنگبار. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). حبشه و زنگبار و تونس و دیگر ولایات آفریقا. (ناظم الاطباء). زنگبار. زنج . ولایت زنگیان . در تداول شعرا مقابل روم . مملکت زنگ...
-
جام بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) پیاله یا قدح دادن : بیا ساقی آن جام آئینه رنگ که میخواهدش خسرو روم و زنگ بمن بخش از راه لطف و کرم زآئینه ٔ دل برد زنگ غم .قاسمی گنابادی (از ارمغان آصفی ).
-
زنگ و درای
فرهنگ گنجواژه
صدای زنگ و ناقوس، طنین.
-
جرس
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زنگوله , ناقوس , زنگ اويختن به , داراي زنگ کردن , کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار) , زنگ اخبار , وزوزکن , زنگي که عبارت است از کاسه و چکشي که اهسته بر ان ميزنند , صداي زنگ دراوردن
-
زنگ گیر
لغتنامه دهخدا
زنگ گیر. [ زَ ] (نف مرکب ) فلز و جز آن که زنگ پذیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
روم
لغتنامه دهخدا
روم . (اِخ ) رُم . در تداول مورخان اسلامی شهر پایتخت ایتالیا ومقر پاپ واقع در کنار رود تیبریس که 1178000تن جمعیت دارد. (ناظم الاطباء). نام پایتخت کشور ایطالیا که در قدیم پایتخت رومیان بوده است . این کلمه را بجای کلمه ٔ رُم که نام شهر کرسی کشور ایتالی...
-
زنگ خورد
لغتنامه دهخدا
زنگ خورد. [ زَ خوَرْ / خُرْ ](ن مف مرکب ) زنگ خورده . زنگ زده . زنگ بسته : تا نکنی زنگ خورد آینه ٔ دل که عشق هست به بازار غیب آینه گردان او. خاقانی .دید آن گل سرخ زرد گشته و آن آینه زنگ خورد گشته . نظامی .شد آیینه ٔ جان من زنگ خوردزدایم بدان زنگ از آ...
-
سپید و سیاه
لغتنامه دهخدا
سپید و سیاه . [ س َ / س ِ وَ / دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نیک و بد. || صالح و طالح . || شب و روز. || عرب و عجم . || روم و زنگ . (شرفنامه ).
-
سیاه سپید
لغتنامه دهخدا
سیاه سپید. [ سیاس َ / س ِ ] (ص مرکب ) هر چیز که رنگ سیاه و سپید داشته باشد. پیسه . || (اِ مرکب ) کنایه از غرب و شرق . || کنایه از شب و روز. || کنایه از زنگ و روم . || کنایه از شر و خیر. || کنایه از کفر و اسلام . (آنندراج ).
-
زنگلاب
واژهنامه آزاد
زنگلاب از واژه های زنگ و گلاب ساخته شده و به معنی زنگ و گلاب است.