کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازیدن
/bāzidan/
معنی
۱. = باختن
۲. بازی کردن: ◻︎ عشق بازیدن چنان شطرنج «بازیدن» بُوَد / عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز (منوچهری: ۵۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzidan ۱. = باختن۲. بازی کردن: ◻︎ عشق بازیدن چنان شطرنج «بازیدن» بُوَد / عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز (منوچهری: ۵۳).
-
بازیدن
لغتنامه دهخدا
بازیدن . [ دَ ] (مص ) بازی کردن . باختن . (شعوری ج 1 ص 180) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : زمانی سوی گوسفندان شویم ز بازیدن و لهو خندان شویم . فردوسی .چو طفل باهمه بازید و بی وفائی کردعجب تر آنکه نگشتند هیچ از او استاد. سعدی . || غارت ...
-
واژههای مشابه
-
گوز بازیدن
لغتنامه دهخدا
گوز بازیدن . [ گ َ / گُو دَ ] (مص مرکب ) گوز باختن . مجاوزه . (تاج المصادر بیهقی ).
-
در بازیدن
لغتنامه دهخدا
در بازیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درباختن . باختن . رجوع به درباختن شود.
-
شطرنج بازیدن
لغتنامه دهخدا
شطرنج بازیدن . [ ش ِ / ش َ رَ دَ ] (مص مرکب ) شطرنج بازی کردن . شطرنج باختن . (یادداشت مؤلف ) : عشق بازیدن چنان شطرنج بازیدن بودعاشقا گردن نبازی دست سوی اومیاز. منوچهری .رجوع به شطرنج باختن شود.
-
چوب بازیدن
لغتنامه دهخدا
چوب بازیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) نیزه زدن . || با نیزه بازی کردن . (ناظم الاطباء). (محتمل است که چوب یازیدن باشد).
-
جستوجو در متن
-
تبقیر
لغتنامه دهخدا
تبقیر. [ ت َ ](ع مص ) کوهامور بازیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازی بُقَیرَی بازیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). بازی بقیری بازیدن و بقیری بازی ایست که به فارسی آن را کوهاموی گویند. (آنندراج ). بازی کردن بازی بقیری که بازی کوهامو...
-
اخساء
لغتنامه دهخدا
اخساء. [ اِ ] (ع مص ) طاق یا جفت بازیدن به گردکان .
-
تدعکس
لغتنامه دهخدا
تدعکس . [ ت َ دَ ک ُ ] (ع مص ) دستبند بازیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بازی دعکسة کردن و آن بازی مجوسان است . (از اقرب الموارد). ببازی دستبند بازیدن یعنی دست یکدیگر را گرفته رقص کردن . (ناظم الاطباء).
-
ابتحاث
لغتنامه دهخدا
ابتحاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بحث . جستن .کاویدن . فحص و تفحص . || بازیچه بازیدن .
-
لمش
لغتنامه دهخدا
لمش . [ ل َ ] (ع مص ) کار بیفایده کردن . || بازیدن . (منتهی الارب ). عبث . (اقرب الموارد).
-
کج
لغتنامه دهخدا
کج .[ ک َج ج ] (ع مص ) کُجَّة بازیدن کودک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کجة شود.
-
باختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāxtan ۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.