کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازگو
/bāzgu/
معنی
۱. تکرار سخن؛ بازگفتن.
۲. (صفت) بازگوینده.
〈 بازگو کردن: (مصدر متعدی) سخنی را تکرار کردن؛ سخن گفته را دوباره گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. راوی، روایتگر، قصهگو، ناقل، واگو
۲. بازگویه، تکرار
۳. روایت، نقل
فعل
بن گذشته: بازگو کرد
بن حال: بازگو کن
دیکشنری
echo
-
جستوجوی دقیق
-
بازگو
واژگان مترادف و متضاد
۱. راوی، روایتگر، قصهگو، ناقل، واگو ۲. بازگویه، تکرار ۳. روایت، نقل
-
بازگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بازگویه، واگویه› [قدیمی] bāzgu ۱. تکرار سخن؛ بازگفتن.۲. (صفت) بازگوینده.〈 بازگو کردن: (مصدر متعدی) سخنی را تکرار کردن؛ سخن گفته را دوباره گفتن.
-
بازگو
لغتنامه دهخدا
بازگو. (اِمص مرکب ) بازگوی . بازگویه . تکرار. اعاده ٔ چیزی که گفته شده باشد. (ناظم الاطباء). واگویه . تکرار سخن : غصه ها هست در دلم که زبان زهره ٔ بازگو نمیدارد. خاقانی .صحبت شبهای میخواران ندارد بازگوچون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش . صائب (از آ...
-
بازگو
دیکشنری فارسی به عربی
تکرار
-
بازگو
واژهنامه آزاد
تکرار
-
واژههای مشابه
-
بازگو کردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م .) روایت دوبارة مطلب .
-
جستوجو در متن
-
اظهار داشت
فرهنگ واژههای سره
بازگو کرد
-
اظهار کردن
فرهنگ واژههای سره
بازگو کردن
-
rememorate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگو کردن
-
retold
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگو کردن
-
recountment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگو کردن
-
retells
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگو می کند
-
بیان کردن
فرهنگ واژههای سره
برشمردن، بازگو کردن