کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازگرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازگرد
/bāzgard/
معنی
۱. بازگشت؛ مراجعت.
۲. (صفت فاعلی) بازگردنده؛ رجوعکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
regression
-
جستوجوی دقیق
-
بازگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bāzgard ۱. بازگشت؛ مراجعت.۲. (صفت فاعلی) بازگردنده؛ رجوعکننده.
-
بازگرد
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(اِمص .) مراجعت ، بازگشت .
-
بازگرد
لغتنامه دهخدا
بازگرد. [ گ َ ] (حامص مرکب ) مراجعت . (ناظم الاطباء). عود : او گر ز کرده بازنگردد مگرد گوی اندی که بازگرد بعدل شهنشه است . سیدحسن غزنوی .آن کس که به نفس خود نبردی داردبا خویش همیشه سوز و دردی داردگر خاک شود عدوی و بر باد رودغافل نشوی که بازگردی دارد....
-
جستوجو در متن
-
ﭐرْجِعْ
فرهنگ واژگان قرآن
بازگرد-برگردان
-
ترجیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازگرد، برگردان، برگشت، ۲. تحریر
-
هشیارمرد
لغتنامه دهخدا
هشیارمرد. [ هَُ ش ْ م َ ] (ص مرکب ) مرد هشیار. خداوند عقل و خرد و هوش . هوشیار : کنون ای سخنگوی هشیارمردسوی رزم شاه جهان بازگرد.فردوسی .
-
رداد
لغتنامه دهخدا
رداد. [ رَ / رِ ] (ع اِمص ) بازگرد. اسم است رد را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از «رَدَّه ُ» به معنی صَرَفَه ُ. (از اقرب الموارد).
-
صلاح کردن
لغتنامه دهخدا
صلاح کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن . رای زدن . تدبیر کردن : اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم . (قصص الانبیاء). رجوع به صلاح شود.
-
بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bāzgašt بازگرد؛ برگشتن از جایی؛ مراجعت؛ عود.بازگشتن۱. بازگردیدن؛ برگشتن.۲. برگشتن از جایی؛ مراجعت کردن.۳. [قدیمی، مجاز] توبه کردن.۴. [قدیمی] از کاری دست برداشتن.۵. [قدیمی] منصرف گشتن.
-
کار راست کردن
لغتنامه دهخدا
کار راست کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسامان و روبه راه ساختن امور. آماده ساختن وسائل : بازگرد و کار راست کن تا بنزدیک سلطان روی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165).
-
عواد
لغتنامه دهخدا
عواد. [ ع َ دِ ] (ع اِ فعل ) امر است ، مثل نَزال ِ و تراک ، یعنی عود کن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم فعل قیاسی است که بر وزن فَعال ِ آمده و بمعنی عُد (بازگرد) میباشد.
-
کین کشی
لغتنامه دهخدا
کین کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) انتقام جویی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقام . قصاص . استقادة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مدارا کن از کین کشی بازگردکه مردم نیازارد آزادمرد. نظامی .رجوع به کین کش شود.
-
دژمناک
لغتنامه دهخدا
دژمناک . [ دُ ژَ / دِ ژَ] (ص مرکب ) غمگین . اندوهناک . (آنندراج ). || رنجور و دردمند. (ناظم الاطباء). || خشمگین . خشمناک . تند : آنگاه سوی صفا، دژمناک التفات کرد و بر وی بانگ زد و گفت بازگرد از من ای ابلیس . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 132). عیسی بر آن دژمن...
-
عواد
لغتنامه دهخدا
عواد. [ ع َ / ع ِ /ع ُ ] (ع اِ) چیز و خواسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه کسی دوست میدارد. (از اقرب الموارد): عُد، فان ّ لک عندنا عواداً حسنا؛ بازگرد، زیرانزد ماست برای تو آنچه را میخواهی و دوست داری . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم ال...