کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازکرده
لغتنامه دهخدا
بازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گشاده . ضد بسته . || شکافته به کاردو غیر آن : بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه ٔ آن باز کرده راست گشت . (تاریخ سیستان ).
-
واژههای مشابه
-
پوست بازکرده
لغتنامه دهخدا
پوست بازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پوست برآورده . پوست کنده ، که پوست وی برکنده باشند. که پوست وی برآورده باشند. مجرود. نجو. نجا. کشاط. مقشو. (منتهی الارب ). || رُک . پوست کنده . فاش . صریح . بی پرده . واضح . بی رودربایستی .آشکار. روشن : و پ...
-
جستوجو در متن
-
گشوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gošude ۱. بازکرده.۲. رهاشده.
-
پوست واکرده
لغتنامه دهخدا
پوست واکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پوست بازکرده . پوست کنده . رجوع به پوست بازکرده و رجوع به پوست کنده شود.
-
قالپاق
لغتنامه دهخدا
قالپاق . (ترکی ، اِ) کلاه ترکان از پوست که پشم آن بازکرده نباشند .
-
نکث
لغتنامه دهخدا
نکث . [ن ِ ] (ع اِ) غازکرده و تاب بازکرده از جامه و بافتنی تا دوباره ببافند. (از اقرب الموارد). ج ، اَنکاث .
-
شصب
لغتنامه دهخدا
شصب . [ ش ُ ص ُ ] (ع ص ) گوسپند پوست بازکرده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
منجول
لغتنامه دهخدا
منجول . [ م َ ] (ع ص ) اهاب منجول ؛ پوست شکافته ٔ بازکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مکشوط
لغتنامه دهخدا
مکشوط. [ م َ ] (ع ص ) شتر پوست بازکرده . || اسب جل از پشت برگرفته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
منکوث
لغتنامه دهخدا
منکوث . [ م َ ] (ع ص ) ریسمان تاب بازکرده . (ناظم الاطباء). رجوع به نِکث شود.
-
مفطوم
لغتنامه دهخدا
مفطوم . [ م َ ] (ع ص ) کودک از شیر بازکرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از شیر گرفته . فطیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملحی
لغتنامه دهخدا
ملحی . [ م َ حی ی ] (ع ص ) نکوهیده و ملامت کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوست بازکرده . (ناظم الاطباء).
-
مشبح
لغتنامه دهخدا
مشبح . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) پوست بازکرده و خراشیده شده . || گلیم درشت و سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).