کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازک
/bāzak/
معنی
= باشه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bāzak = باشه
-
بازک
لغتنامه دهخدا
بازک . [ زَ ] (اِ) باشه را گویند و نوعی از باز است و آن را بازکی و پژکی نیز خوانند. (آنندراج ). قسمی از باز شکاری . (ناظم الاطباء). رجوع به بازک ترکی شود.
-
واژههای مشابه
-
بازک ترکی
لغتنامه دهخدا
بازک ترکی . [ زَ ک ِ ت ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یؤیؤ. (زمخشری ). نوعی باز و معمولاً با کلمه ٔ ترکی همراه آورده میشود. (شعوری ج 1 ورق 197). مرغی شکاری شبیه باز. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
باضک
لغتنامه دهخدا
باضک . [ ض ِ ] (ع ص ) بَضوک . (منتهی الارب ). شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ): سیف باضک و بضوک ، قاطع. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بضوک شود.
-
جستوجو در متن
-
قرقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qerqi پرندهای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، بسیارچالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر، و سایر پرندگان کوچک است. رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکههای حنایی؛ قوش؛ بازک؛ بازکی؛ باشه.
-
حداءة
لغتنامه دهخدا
حداءة. [ ح ِ دَ اَ ] (ع اِ) ابن آصی . غلیواژ. (دهار). زغن . موش گیر. ابوالصلب . (المرصع). ابوالخطاف . گوشت ربا. پند. بند. بازک ترکی . جوزه ربا. موشخوار. خون . چنگدهی . گوشت آهنج . و گویند او شش ماه نر و شش ماه ماده باشد، و نیز گویند با ماده ، نر و با...