کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازپرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازپرسی
/bāzporsi/
معنی
کار و عمل بازپرس؛ پرسش و سؤال مکرر از متهم؛ استنطاق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استنطاق، دادرسی، رسیدگی، سیاست، سینجیم، مواخذه، محاکمه، یرغو ≠ قضاوت، حکم
دیکشنری
hearing, interrogation
-
جستوجوی دقیق
-
بازپرسی
واژگان مترادف و متضاد
استنطاق، دادرسی، رسیدگی، سیاست، سینجیم، مواخذه، محاکمه، یرغو ≠ قضاوت، حکم
-
بازپرسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) bāzporsi کار و عمل بازپرس؛ پرسش و سؤال مکرر از متهم؛ استنطاق.
-
بازپرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - پرسش مکرر. 2 - از نظر حقوقی ، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس .
-
بازپرسی
لغتنامه دهخدا
بازپرسی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) عمل بازپرس . استنطاق . (لغات فرهنگستان ). || مؤاخذه . بازخواست .
-
واژههای مشابه
-
بازپرسى
دیکشنری فارسی به عربی
استجواب
-
بازپرسی کردن
لغتنامه دهخدا
بازپرسی کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استنطاق . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).
-
سخت بازپرسی کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
ضائق
-
احضار به بازپرسی
دیکشنری فارسی به عربی
اقتباس
-
جستوجو در متن
-
reprotection
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازپرسی
-
استنطاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estentāq ۱. کسی را به سخن گفتن واداشتن.۲. (حقوق) بازپرسی کردن؛ بازپرسی.
-
واپرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] vāporsidan بازپرسیدن؛ بازپرسی کردن.
-
دادرسی
واژگان مترادف و متضاد
بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه
-
عقاب
واژگان مترادف و متضاد
بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات