کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازو
/bāzu/
معنی
قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج: ◻︎ به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجهٴ مسکین ناتوان بشکست (سعدی: ۶۶).
〈 بازو افراختن: (مصدر لازم) ‹بازو افراشتن› [قدیمی] بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی.
〈 بازو افراشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 بازو افراختن
〈 بازو دادن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] یاری دادن؛ یاری کردن؛ کمک کردن.
〈 بازو گشادن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] گشودن بازو؛ دست برآوردن برای یاری دادن و کمک کردن به کسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازه، ساعد، عضد مرفق ≠ ران
۲. اهرم
۳. دسته
۴. توانایی، قدرت، قوت، نیرو
۵. یاور
دیکشنری
arm
-
جستوجوی دقیق
-
بازو
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازه، ساعد، عضد مرفق ≠ ران ۲. اهرم ۳. دسته ۴. توانایی، قدرت، قوت، نیرو ۵. یاور
-
بازو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باهو› (زیستشناسی) bāzu قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج: ◻︎ به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجهٴ مسکین ناتوان بشکست (سعدی: ۶۶).〈 بازو افراختن: (مصدر لازم) ‹بازو افراشتن› [قدیمی] بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرف...
-
بازو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - قسمتی از دست که بین آرنج و شانه قرار دارد. 2 - واحد طول برابر با بازو. 3 - قدرت ، نیرو. 4 - رفیق ، مصاحب . 5 - آن که در سرود با کسی همراهی کند.
-
بازو
لغتنامه دهخدا
بازو. (اِ) قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است ، در اوستا بازو ، درسانسکریت با هو «بارتولمه 956» در گیللی بازوء ، یرنی و نطنزی بازو «ک ، 1 ص 338»، دزفولی و شوشتری بویی . (حاشیه ٔ فرهنگ برهان قاطع چ معین ). قسمتی از دست که از دوش تا آرنج بو...
-
بازو
دیکشنری فارسی به عربی
حبوب , ذراع , ساعد
-
بازو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâzu طاری: bâhü طامه ای: bâzu طرقی: bâzü کشه ای: bâhi نطنزی: bâzu / bâhu
-
واژههای مشابه
-
گرده بازو
لغتنامه دهخدا
گرده بازو. [ ](اِخ ) موفق ... بزرگترین امرای دوره ٔ سلطان سلیمانشاه بن محمدبن ملکشاه بن الب ارسلان بن جغر بیک بن میکائیل بن سلجوق بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 469 و 471 شود.
-
brachial region, arm region, regio brachialis
ناحیۀ بازو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] قسمتی از اندام بالایی بین شانه تا آرنج
-
سخت بازو
لغتنامه دهخدا
سخت بازو. [ س َ ](ص مرکب ) کنایه از توانا. (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). قوی هیکل و توانا. (برهان ) : سعدیا تن به نیستی در ده چاره ٔ سخت بازوان اینست . سعدی .چنان سخت بازو شد و تیز چنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ . سعدی . || حمایت . (انجمن آ...
-
شکسته بازو
لغتنامه دهخدا
شکسته بازو. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شکسته بال . مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شکسته بال شود.
-
قوی بازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qavibāzu آنکه بازوان نیرومند دارد.
-
baulk 1
بازو 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] محدودۀ قراردادی باریکی بین دو تاشۀ مجاور که در آن کاوش صورت نمیگیرد و عملاً مسیر رفتوآمد و دسترسی به تاشههای دیگر است
-
boom 1
بازو 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] میلهای کشوی و قابلحمل که صدابَر یا دوربین یا نورافکن بر آن نصب میشود و میتوان جهت و ارتفاع آن را تغییر داد
-
limb 1
بازو 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] هریک از بخشهایی از کمان که در دو طرف قبضه قرار دارند و در هنگام کشیدنِ زه خم میشوند