کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازمانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازمانده
/bāzmānde/
معنی
۱. به جا مانده: آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان.
۲. آنکه پس از مرگ کسی باقی میماند؛ خویشاوندان فرد درگذشته.
۳. عقبافتاده.
۴. [قدیمی، مجاز] بینصیب؛ محروم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده
۲. دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده
۳. به هدف نرسیده
۴. خسته، درمانده، کوفته
۵. وارث
۶. خلف، خویش، قوم
دیکشنری
relics, survivor
-
جستوجوی دقیق
-
بازمانده
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهجامانده، بقیه، پسمانده، مانده ۲. دنبالمانده، عقبمانده، واپسمانده ۳. به هدف نرسیده ۴. خسته، درمانده، کوفته ۵. وارث ۶. خلف، خویش، قوم
-
بازمانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [جمع: بازماندگان] bāzmānde ۱. به جا مانده: آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان.۲. آنکه پس از مرگ کسی باقی میماند؛ خویشاوندان فرد درگذشته.۳. عقبافتاده.۴. [قدیمی، مجاز] بینصیب؛ محروم.
-
relict
بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی کانی یا ساختار یا سیمای (feature) یک سنگ قدیمی که، با وجود فرایندهای تخریبکننده، در سنگ جدید باقی مانده است
-
بازمانده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - عقب مانده . 2 - وارث .
-
بازمانده
لغتنامه دهخدا
بازمانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) وارث . باقی مانده ٔ پس از مرگ کسی . (ناظم الاطباء). خلف . ج ، بازماندگان ، اخلاف . اولاد. ورثه : یا ملک من شوددر بازمانده ٔ عمرم ... از ملک من بیرون است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). من از عمر نصیب برداشتم بازماندگ...
-
واژههای مشابه
-
relict karst, fossil karst
کارست بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کارستی قدیمی که پس از تشکیل هیچگاه با رسوب پوشیده نشده است
-
relict glacier
یخسار بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بازماندۀ یک یخسار قدیمیتر و بزرگتر
-
relict mountain, mountain of circumdenudation, remainder mountain
کوه بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کوهی متشکل از سنگهای مقاوم که پس از فرسایش سنگهای نامقاوم اطراف باقی مانده است
-
Larus relictus
کاکایی بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با بدن خاکستری مایل به سفید و نوک گوهای و زرد
-
relict mineral
کانی بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کانی باقیمانده از یک سنگ اولیه
-
relict lake
دریاچۀ بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دریاچهای در منطقهای که قبلاً دریا یا دریاچۀ بزرگی بوده است
-
supernova remnant, SNR
بازماندۀ اَبَرنواختر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بازماندۀ انفجار یک اَبَرنواختر که غالباً به شکل ستارۀ نوترونی یا یک تَپاختر است
-
relict texture
بافت بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت اولیۀ ذخایر معدنی که پس از جانشینی کامل یا جزئی باقی مانده است
-
relict soil
خاک بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خاک تشکیلشده بر روی یک چشمانداز قدیمی که با رسوبات جوانتر پوشیده نشده است