کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازمان
/bāzmān/
معنی
۱. توقف؛ درنگ.
۲. (صفت مفعولی) آنچه از چیزی یا حاصل کاری برجا بماند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
forbidden, prohibition, survivable
-
جستوجوی دقیق
-
بازمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bāzmān ۱. توقف؛ درنگ.۲. (صفت مفعولی) آنچه از چیزی یا حاصل کاری برجا بماند.
-
بازمان
فرهنگ فارسی معین
(زْ) 1 - (اِ مص .) توقف ، درنگ . 2 - (اِ.) مقدار ثابتی که برجای می ماند.
-
بازمان
لغتنامه دهخدا
بازمان .(حامص مرکب ) توقف . (برهان قاطع). درنگ . (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || مقدار ثابتی که بر جای میماند . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). مقصود حاصل کار و یا نتیجه ٔ خالصی است که از نتیجه به راه افتادن دستگاهی یا کارخانه ای بدست می...
-
جستوجو در متن
-
باقی ماننده
لغتنامه دهخدا
باقی ماننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که برجای ماند. بازماننده . بازمان . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ).
-
سکته
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بازمان. "سکتۀ قلبی" به پارسی می شود "گِشمان" یا "دِلمان". سکتۀ مغزی" به پارسی می شود "مغزمان".
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِ) بالشت . تکیه که زیر سر نهند. ودر جواهرالحروف نوشته مأخوذ از بال که بمعنی پرهای بازوی مرغان است ، چه در اصل وضع از پر مرغان می آکندند. (از آنندراج ). یا آنکه مأخوذ از بالیدن بمعنی افزودن است ، چون زیر سر نهادن تکیه موجب افزایش خو...