کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازشناختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازشناختن
/bāzšenāxtan/
معنی
۱. شناختن.
۲. تمیز دادن؛ فرق گذاشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
recognize
-
جستوجوی دقیق
-
بازشناختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāzšenāxtan ۱. شناختن.۲. تمیز دادن؛ فرق گذاشتن.
-
بازشناختن
لغتنامه دهخدا
بازشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شناختن . امتیاز کردن . (آنندراج ). تمییز کردن . تمییز دادن . فرق گذاشتن . تشخیص تفاوت بین دو چیز : این همه روز مرگ یکسانندنشناسی ز یکدگرشان باز. رودکی .سپاه اندرآمد ز جای کمین سیه شد بر آن نامداران زمین که کس بازنشن...
-
جستوجو در متن
-
وادانستن
فرهنگ فارسی معین
(نِ تَ) (مص م .) بازشناختن ، تشخیص دادن .
-
تعیین کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگماشتن، منصوب کردن ≠ عزل کردن ۲. معلوم کردن، بازشناختن، مشخص کردن
-
تمیز دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازشناختن، تشخیص دادن، درک کردن، فهمیدن ۲. متمایز ساختن، امتیاز قایل شدن
-
بجا آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) 1 - انجام دادن . 2 - بازشناختن ، دریافتن .
-
تشخیص
واژگان مترادف و متضاد
۱. امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم ۲. بازشناختن، تمیز دادن
-
تشخیص دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازشناختن، شناختن ۲. بازشناسی کردن، شناسایی کردن ۳. تمیز دادن ۴. تعیین ماهیت کردن، پی بردن
-
تمییز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازشناسی، تشخیص، تعیین، تفکیک ۲. بازشناختن ۳. فرق گذاشتن، تشخیص دادن ۴. تفکیک کردن، جدا کردن
-
تمیز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . تمییز ] 1 - (مص م .) بازشناختن . 2 - جدا کردن . 3 - (ص .) پاکیزه ، پاک . 4 - تشخیص دادن ، فرق گذاشتن .
-
زردپاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~رَ یا رِ) (اِمر.) پارچه ای زردرنگ که یهودیان در قدیم برای بازشناختن از مسلمانان به جامة خود می دوختند.
-
واشناختن
لغتنامه دهخدا
واشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) بازشناختن . تشخیص دادن . تمیز کردن . دانستن : تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت که کسش از بهشت وانشناخت . نظامی .موج دریا چون بامر حق بتافت اهل موسی را ز قبطی واشناخت . مولوی .و رجوع به شناختن و بازشناختن شود.
-
تمیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاک، پاکیزه، طاهر، طیب، منقح، نظیف ≠ کثیف ۲. امتیاز، بازشناسی، تشخیص، تمییز ۳. فراست، هوش ۴. بازشناختن ۵. فرق گذاشتن، متمایز ساختن
-
وادانستن
لغتنامه دهخدا
وادانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) بازدانستن . بازشناختن . تشخیص دادن . تمیز کردن : گر بضاعت دار شرعی سود بشناس از زیان ور عروس آرای فرعی خلعة وادان از کفن .اثیرالدین اخسیکتی .