کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازشدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازشدن
لغتنامه دهخدا
بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مصدر مرکب ) دوباره منصوب شدن . باز بر سر کار آمدن : پس یوسف مر این شرابدار را گفت چون پیش ملک خداوندت بنشینی وبمرتبت خویش بازشوی مرا یاد کن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || بازگشتن . رجوع . مراجعت : عهد و میثاق باز تازه کنیم از سحرگاه...
-
واژههای مشابه
-
کار بازشدن
لغتنامه دهخدا
کار بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . (آنندراج ) : ز عشق کار جهان باز میشود صائب خوشا کسی که توسل به این جناب گرفت .صائب .
-
واژههای همآوا
-
باز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گشاده شدن، گشوده شدن، مفتوح شدن، وا شدن ≠ بسته شدن ۲. شکفته شدن، شکوفا شدن، وا شدن ≠ پژمردهشدن، خشکیدن
-
باز شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - گشاده شدن . 2 - رفتن .
-
باز شدن
لغتنامه دهخدا
باز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضد بسته شدن . گشایش یافتن . مفتوح شدن : بروی خود در طماع باز نتوان کردچو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی (از ارمغان آصفی ).- باز شدن آسمان ؛ گشاده شدن آن . بی ابر شدن . صافی شدن . اِصحاء. صَحو. (منتهی الارب ).- ...
-
باز شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâq niyi / vebiyan طاری: vâboy(mun) طامه ای: tâq ništan طرقی: vâboymun کشه ای: vâboymun نطنزی: dâq nešeštan /vâboyan
-
جستوجو در متن
-
unruptured
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازشدن
-
reascendant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازشدن
-
فراوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farāvand چوب بزرگی که برای جلوگیری از بازشدن در، پشت آن قرار میدهند.
-
dehiscence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انهدام، شکوفایی، پارگی بازشدن زخم، شکفتگی
-
مفتوح شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازشدن، گشوده شدن ۲. فتح شدن، مسخر شدن، بهتصرف درآمدن
-
واشدنی
لغتنامه دهخدا
واشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل بازشدن . جداشدنی . رجوع به واشدن شود.