کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازرهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازرهیدن
لغتنامه دهخدا
بازرهیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رهیدن : تنت بجان ای پسر این جان تست بازرهد روزی از آبستنی . ناصرخسرو.گویند بگوی ترک تُرکت تا بازرهی ز پاسبانی تَرک چو تو تُرک نبود آسان ترکی تو نه دوغ ترکمانی .سنائی .
-
جستوجو در متن
-
وارستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] vārastan بازرستن؛ بازرهیدن؛ رها شدن.
-
وارهیدن
لغتنامه دهخدا
وارهیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) خلاص شدن . رها شدن . (ناظم الاطباء). وارستن . آزاد شدن . خلاص یافتن . بازرهیدن : سال دیگر گر توانم وارهیداز مهمات آن طرف خواهم دوید. مولوی .نه سحابش ره زند خود نه غروب وارهید او از فراق سینه کوب . مولوی .تا از این طوفان...