کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازداشتن
/bāzdāštan/
معنی
منع کردن؛ جلو گرفتن؛ جلو کسی را گرفتن و مانع کار یا حرکت او شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
check, coerce, cramp, detain, discourage, dissuade, encumber, enjoin, inhibit, keep, restrain, stop
-
جستوجوی دقیق
-
بازداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzdāštan منع کردن؛ جلو گرفتن؛ جلو کسی را گرفتن و مانع کار یا حرکت او شدن.
-
بازداشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) منع کردن ، توقیف کردن .
-
بازداشتن
لغتنامه دهخدا
بازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز...
-
بازداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
احتو , احجز , اردع , اقامة , امنع , توقيف , حانة , عرقل , کتلة , محرم
-
واژههای مشابه
-
دست بازداشتن
لغتنامه دهخدا
دست بازداشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن . ترک گفتن . دست کشیدن . ترک کردن . گذاشتن . یله کردن . هشتن : جز یک تن همه را بکشت آن یک تن را زنده دست بازداشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). کوه سیم شهرکیست [ به خراسان ] به براکوه و اندر وی معدن سیم است و ا...
-
عنان بازداشتن
لغتنامه دهخدا
عنان بازداشتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرکب بداشتن . ایستانیدن اسب . از حرکت بازداشتن اسب : بترسید و گوشی بر آواز داشت از آن خوش رکابی عنان بازداشت .نظامی .
-
چنگ بازداشتن
لغتنامه دهخدا
چنگ بازداشتن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و دست کشیدن : یلانند با چنگهای درازندارند از ایران چنین چنگ باز.فردوسی .
-
از کار بازداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
سلة
-
بازداشتن(کسی ازامری)
دیکشنری فارسی به عربی
انصح
-
از حرکت بازداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
کشک
-
واژههای همآوا
-
باز داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی ≠ امر ۲. جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردن ≠ امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن
-
جستوجو در متن
-
ردع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rad' ۱. بازداشتن؛ بازداشتن کسی را از چیزی یا کاری.۲. رد کردن.