کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازخواست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازخواست کردن
لغتنامه دهخدا
بازخواست کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مؤاخذه کردن . تعزیر کردن . معاتبت کردن . عتاب کردن . توبیخ کردن . ملامت کردن . نکوهش کردن . سرزنش کردن .
-
بازخواست کردن
لهجه و گویش تهرانی
استنطاق
-
واژههای مشابه
-
روز بازخواست
لغتنامه دهخدا
روز بازخواست . [ زِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
مؤاخذه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مؤاخَذَة] mo'āxeze بازخواست کردن؛ خردهگیری؛ بازخواست.
-
سیمجیم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. استنطاق کردن، بازجویی کردن، بازخواست کردن ۲. پرسوجو کردن
-
مواخذه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش ۲. اعتراض، ایراد ۳. تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت ۴. بازخواست کردن ۵. تنبیه کردن، سیاست کردن
-
مخاطبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخاطَبَة] [قدیمی] moxātebe ۱. با هم سخن گفتن؛ گفتگو کردن.۲. بازخواست کردن؛ جرّوبحث.
-
مؤاخذه
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ ذَ یا خِ ذِ) [ ع . ] (مص م .) بازخواست کردن ، سرزنش کردن .
-
مطالبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب ۲. جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن
-
مؤاخذه
لغتنامه دهخدا
مؤاخذه . [ م ُ آ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) مواخذة. مؤاخذت . گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه . گرفتن بر. گرفت و گیر. گرفتن و سیاست کردن . تنبیه کردن . کسی را به گناهش گرفتن . گرفتن . گرفتن به سیاست . تنبیه . (یادداشت مؤلف ). عقوبت وگرفتگی ...
-
پرسیدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - خبر گرفتن ، پ رسش کردن . 2 - احوالپرسی . 3 - عیادت . 4 - بازخواست .
-
مصادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصادَرَة] mosādere ۱. مال کسی را بهزور ضبط کردن.۲. جریمه و تاوان گرفتن.۳. بازگیری؛ بازخواست.
-
پژوه
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (اِمص .) 1 - بازجُستن ، جست و جو کردن . 2 - مؤاخذه ، بازخواست . 3 - در ترکیب با واژه های دیگر معنای پژوهنده می دهد مانند: دانش پژوه .