کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازجست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازجست
/bāzjost/
معنی
بازجستن؛ جستجو؛ تجسس؛ پژوهش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش
۲. مطالبه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازجست
واژگان مترادف و متضاد
۱. استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش ۲. مطالبه
-
بازجست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bāzjost بازجستن؛ جستجو؛ تجسس؛ پژوهش.
-
بازجست
لغتنامه دهخدا
بازجست . [ ج ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پژوهش . فحص . تجسس : چون بازجستی نبود کار و حال او [ حسنک ] را انتقامها و تشفی ها رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 177 چ فیاض ص 180).مخور آب ناآزموده نخست به دیگر دهانی کن آن بازجست . نظامی .|| تفقد. دلجوئی . پ...
-
واژههای مشابه
-
بازجست کردن
لغتنامه دهخدا
بازجست کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطالبه . طِلاب . (منتهی الارب ). || تفحص . تفتیش : چرا کار ارمن فروهشت سست ؟نکرد آن بر و بوم را بازجست .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
طلاب
لغتنامه دهخدا
طلاب . [ طِ ] (ع مص ) مطالبه . خواستن حق خود را از کسی . بازجست کردن . (منتهی الارب ). درخواستن چیزی .
-
مطالبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب ۲. جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن
-
استفسار
واژگان مترادف و متضاد
استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جستجو، رسیدگی، سوال
-
پژوهش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جستجو، مطالعه ۲. استیناف، تمیز، رسیدگی
-
تفقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. التفات، تلطف، دلجویی، دلنوازی، مهربانی، نواخت ۲. بازجست، واجست ۳. دلجویی کردن، نواختن
-
تفقد
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ قُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دلجویی کردن . 2 - (اِمص .) بازجست ، واجست .
-
تفتیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازجست، بازرسی، پرسش، پیجویی، تجسس، تفحص، جستجو، سانسور، کاوش، وارسی ۲. واپژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کاوش کردن، بازرسی کردن، تفحص کردن
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طِ ب َ ] (ع اِمص ) بازجست . اسم است طلاب را. || (اِ) زن ِ خواسته . معشوقه ٔ مرد. || ام طلبة؛ عقاب . (منتهی الارب ).
-
تفحص
واژگان مترادف و متضاد
۱. استفسار، بازجست، بررسی، پیجویی، تجسس، تحقیق، تفتیش، جستار، جستجو، کاوش، کندوکاو، وارسی ۲. پژوهیدن، جستجو کردن، کاویدن، کندوکاو کردن ۳. گشایش یافتن (دل، خاطر) ۴. گشایش