کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازبین
/bāzbin/
معنی
کسی که در راهآهن، تماشاخانه، یا جای دیگر بلیتها را بازدید و رسیدگی میکند؛ کنترلر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کنترلچی
۲. مفتش، ممیز
۳. منتقد، منقد، نقاد
۴. خردهگیر عیبجو
دیکشنری
inspector, review
-
جستوجوی دقیق
-
بازبین
واژگان مترادف و متضاد
۱. کنترلچی ۲. مفتش، ممیز ۳. منتقد، منقد، نقاد ۴. خردهگیر عیبجو
-
بازبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāzbin کسی که در راهآهن، تماشاخانه، یا جای دیگر بلیتها را بازدید و رسیدگی میکند؛ کنترلر.
-
بازبین
لغتنامه دهخدا
بازبین . (نف مرکب ) وارسی کننده . بجای کنترلر اختیار شده و آن کسی است که کالا و جنسهای تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق مینماید. کسی که در راه آهنها و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازرسی مینماید تا هر کسی مطابق ارزش بلیط در...
-
بازبین
دیکشنری فارسی به عربی
مراجعة
-
واژههای مشابه
-
software reviewer
بازبین نرمافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فردی که نرمافزار را بازبینی میکند
-
واژههای همآوا
-
باذبین
لغتنامه دهخدا
باذبین . (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است نظیر شهری در پائین واسط بر ساحل دجله که گروهی از بازرگانان توانگر و جمعی از روات علم بدان منسوبند. (از معجم البلدان ). رجوع به باذین و باذن و باذنه و الاوراق ص 196 و تجارب الامم ص 542 و الوزراء و الکتاب ص 27 شود. در ت...
-
باذبین
لغتنامه دهخدا
باذبین . (اِخ ) نام مردی که رسول حجاج بود. ثعلب درباره ٔ مردی از بنی کلاب انشاد کرد : نشدتک هل سیرک ان سرجی و سرجک فوق بغل باذبینی .و این گفته نسبت باین مرد است . (از تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
reviewers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
داوران، بازبین، منقد ادبی، بازبین گر
-
surveyor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقشهبردار، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین
-
verifiers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تایید کننده ها، تصدیق کننده، بازبین، ممیز، بازبینی کننده
-
verifier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تأیید کننده، تصدیق کننده، بازبین، ممیز، بازبینی کننده
-
surveyors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقشه برداران، نقشه بردار، مساح، مبصر کلاس، پیمایشگر، زمین پیما، بازبین