کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیطان بازار
لغتنامه دهخدا
شیطان بازار. [ ش َ ] (اِخ ) شیطانه بازار. نام بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیطانه بازار شود.
-
شیطانه بازار
لغتنامه دهخدا
شیطانه بازار. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) شیطان بازار. بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). || بازاری به زنجان . || بازاری به اسالم طوالش گیلان .
-
قاسم بازار
لغتنامه دهخدا
قاسم بازار. [ س ِ ] (اِخ ) قصبه ای است نزدیک شهر مرشدآباد در ایالت راجچاهی در بنگاله ٔ هندوستان و به علت منسوجات ابریشمی معروف است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
نرخ بازار
لغتنامه دهخدا
نرخ بازار. [ ن ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارزش هر جنس به قیمتی که در بازار فروشند. (ناظم الاطباء). قیمت روز. قیمت عادله .
-
مست بازار
لغتنامه دهخدا
مست بازار. [ م َ ] (اِ مرکب ) محفلی که کار همه ٔ حاضرین به مستی کشیده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازار مستان . آنجا که همه ٔ حاضران کار مستانه کنند.
-
امیر بازار
لغتنامه دهخدا
امیر بازار. [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شُرْطی . (زمخشری ).
-
بازار اردشیر
لغتنامه دهخدا
بازار اردشیر. [ رِ اَ دَ ] (اِخ ) صاحب نزهةالقلوب ذیل هشت موضع طرف جنوبیه آرد، به یمن ، اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است . بهمن بن اسفندیار ساخت . (از نزهةالقلوب چ 1331 ج 3 لیدن ص 253).
-
بازار اسب
لغتنامه دهخدا
بازار اسب . [ اَ ] (اِخ ) نام در شِمالی قلعه ٔ اختیار الدین ، در شهر بند هرات . رجوع به روضات الجنات چ امام ص 79 و حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزء4 ص 366.
-
بازار بزازان
لغتنامه دهخدا
بازار بزازان . [ رِ ب َزْ زا ] (اِخ ) بازاری به بخارا. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 392 شود.
-
بازار تیز
لغتنامه دهخدا
بازار تیز. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بازار بارونق . بازار بارواج . بازار پرداد و ستد، بسیارمعامله . بازار فراوان مشتری .
-
بازار جستن
لغتنامه دهخدا
بازار جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن بازار. بدست آوردن بازار. تَسَوﱡق . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
بازار جق
لغتنامه دهخدا
بازار جق . [ ] (اِخ ) (ناحیه ...) نام ناحیه ای است در ولایت خداوندگار و مرکب از 21 پارچه قریه ، مردمش مسلمان اند. جنگلها ومرعاهای بسیاری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
بازار جق
لغتنامه دهخدا
بازار جق . [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق وارنه از بلغارستان که در 50 هزارگزی شمال وارنه ، و در 95 هزارگزی سلستره بر جاده ٔ واقعه در بین این دو شهر قرار دارد و برای تشخیص از همنام دیگرش «حاجی اوغلی بازار جغی » نیز گویند و مرکب از 108 پارچه...
-
بازار جق
لغتنامه دهخدا
بازار جق . [ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکزی ناحیه ای است در سنجاق ارطغرل از ولایت خداوندگار و بقضای مرکز لوائی بیله جک ملحق شده و در14 هزارگزی جنوب غربی بیله جک و 88 هزارگزی جنوب شرقی بروسه ، بر جاده ای بزرگ که بسوی کوتاهیه و قونیه میرود قرار دارد. جامع و...
-
بازار جق
لغتنامه دهخدا
بازار جق . [ ] (اِخ ) نام قضایی است در سنجاق از ولایت حلب که در جهت شرقی مرعش قرار دارد و مرکز آن قریه ٔ «اوقه جقلی » بوده است . این قضا 76 پارچه قریه در بر دارد و دارای جنگلهای متعددی است . نهر موسوم به «آق صو» در آن جاری است . محصولاتش عبارتند از: ...