کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بازار
/bāzār/
معنی
۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.
۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.
〈 بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی.
〈 بازار مکاره: بازاری که سالییکبار برای مدت چند روز در محلی تشکیل میشود و از شهرهای مختلف یا از کشورهای دیگر اجناسی برای نمایش یا خریدوفروش به آنجا میآورند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازارچه، بازارگاه، بازارگه، تیمچه، راسته، رسته، سوق ≠ میدان
۲. معامله، خریدوفروش
۳. سروکار
دیکشنری
bazaar, exchange, mall, market, marketplace, mart, plaza, rialto
-
جستوجوی دقیق
-
بازار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازارچه، بازارگاه، بازارگه، تیمچه، راسته، رسته، سوق ≠ میدان ۲. معامله، خریدوفروش ۳. سروکار
-
بازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzār ۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.〈 بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سی...
-
بازار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - محل خرید و فروش کالا. 2 - نیرنگ ، فریب . 3 - پیشامد، ماجرا. 4 - بهانه ، بیهودگی . 5 - مجازاً ارزش و اعتبار. ؛ ~ شام کنایه از: شلوغی و ازدحام .
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِخ ) (حومه ٔ شیراز)، دهاتی از حومه ٔ شیراز که در میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . همه را شیب بازارگویند برای اینکه وقتی امیر عضدالدوله ٔ دیلمی شهری دیگر مشتمل بر چندین بازار در خارج شیراز بساخت و ازآن روز تا کنون که اثری از آن شهر باقی نمانده...
-
بازار
دیکشنری فارسی به عربی
سوق , منتدي , ميدان
-
بازار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâzâr طاری: bâzâr طامه ای: bâzâr طرقی: bâzâr کشه ای: bâzâr نطنزی: bâzâr
-
بازار
لهجه و گویش تهرانی
پسوند محل :نشئه بازار، دزد بازار، آشفته بازار
-
واژههای مشابه
-
کهن بازار
لغتنامه دهخدا
کهن بازار. [ ک ُ هَم ْ / هُم ْ ] (اِ مرکب ) بازار کهن . بازار قدیمی . || کهن بازار؛ (ص مرکب ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً کنایه از سوداگر قدیمی ، زیرک و حیله گر در معامله ، آنکه در معامله فریب نخورد، آنکه در سوداگری سابقه ٔ ممتد دارد، آمده است : نقد ...
-
کوچه بازار
لغتنامه دهخدا
کوچه بازار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کوچه ای که راهی به بازار داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : وآنکه خود را شوکت کیوان عجولی خوانده است باشد اندر کوچه بازار خیالم لته چین .فوقی یزدی (از آنندراج ).
-
گرم بازار
لغتنامه دهخدا
گرم بازار. [ گ َ ] (اِ مرکب ) بازار گرم ، بارواج ، پررونق ، پرمشتری : نهانی شده سوی پیکار کک که بر هم زند گرم بازار کک . فردوسی .رجوع به گرم شود.
-
نهار بازار
لغتنامه دهخدا
نهار بازار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) گاه نهار. گاه خرید و فروش نان و خوردنی های دیگر به ظهر. گاه شلوغی نانوائی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). دقایق نزدیک ظهر که مردم برای خرید به بازار هجوم آرند.
-
شنبه بازار
لغتنامه دهخدا
شنبه بازار. [ شَم ْ ب ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت و آستارا میان کوله کوراب و نورد در 31800 گزی رشت . (یادداشت مؤلف ).
-
غرچه بازار
لغتنامه دهخدا
غرچه بازار. [ غ َ چ َ ] (اِخ ) شهری به کریمه . قره سوبازار . رجوع به قره سوبازار شود.