کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باری مخزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صفات باری
لغتنامه دهخدا
صفات باری . [ ص ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفات در باری تعالی بسیط است و در ممکنات مرکب ، یعنی هنگامی که گویند باری تعالی عالم ، قادر، مرید... است نفس علم و اراده و قدرت را صفت نامند، اما در ممکنات صفت ، ثبوت عرضی است برای ذات ، مثلاً «عالم » ه...
-
باری رعلا
لغتنامه دهخدا
باری رعلا. [ ] (اِ) به سریانی بذر کتان است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
باری ارمینیاس
لغتنامه دهخدا
باری ارمینیاس . [ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) یا باری مینیاس یا اقوال جازمه ، از یونانی پری یعنی درباره ٔ، در خصوص ارمی نیاس بمعنی عبارتست ، ترکیب شده . بابی است در منطق مشتمل بر قضایا و جهت قضایا. رجوع به اساس الاقتباس چ 1326 دانشگاه طهران ص ک شود. باب ق...
-
باری تعالی
لغتنامه دهخدا
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ایضاً ص 331). متسلسل بسببی که مسبب الاسباب و وا...
-
باری کرسف
لغتنامه دهخدا
باری کرسف . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهداردهار بخش قمصر شهرستان کاشان که در 60 هزارگزی شمال باختری قمصر سر راه فرعی کاشان به مشهداردهار واقع است . آبش از قنات . محصولش غلات ، حبوبات ، میوه جات . شغل مردمش زراعت ، گله داری صنایع دستی زنان ...
-
باری گر
لغتنامه دهخدا
باری گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بوریاگر. (مهذب الاسماء).
-
بسر باری
لغتنامه دهخدا
بسر باری . [ب ِ س َ ] (ص مرکب ) حمل شده ٔ به روی سر و به روی بار. (ناظم الاطباء). باری که بر سر بود. (مؤید الفضلاء).
-
سبک باری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sabokbāri ۱. سبکبار بودن.۲. [مجاز] آسودگی.۳. [مجاز] آزادگی: ◻︎ چون گرانباران به سختی میروند / هم سبکباری و چستی خوشتر است (سعدی۲: ۳۴۳).
-
ماشین باری
دیکشنری فارسی به عربی
شاحنة
-
قایق باری
دیکشنری فارسی به عربی
قداحة
-
تا بارى
لهجه و گویش بختیاری
tâ-bâri 1. نابرابرى؛ 2. (کنایى) سختى، دشوارى. dars nixuna xos be tâbâris eniša>:درس نمىخواند،صدمهاشبهخودشمىرسد>.
-
mixed train
قطار باری ـ مسافری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطاری متشکل از واگنهای باری و مسافری
-
ordnance exercise
تمرین آتشباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تمرین تیراندازی نیروی دریایی
-
equipment register
شناسنامۀ واگن باری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] برگۀ شناسایی واگن باری که شامل اطلاعات مربوط به مالکیت و ظرفیت اسمی و ابعاد و حجم آن میشود
-
heavy haul railway
راهآهن باری سنگین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی سامانۀ حملونقل ریلی با ظرفیت زیاد برای جابهجا کردن بارهای فلهای