کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریک بینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باریک تن
لغتنامه دهخدا
باریک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) لاغراندام . آنکه اندامی ظریف دارد: و این [ سند ] ناحیتی است گرمسیر و اندروی بیابانهای بسیار... و مردمان اسمر و باریک تن و دونده . (حدود العالم ). [ و مردم سودان ] باریک تن اند وسطبرلب و درازانگشتان و بزرگ صورت . (حدود الع...
-
باریک خیال
لغتنامه دهخدا
باریک خیال . (ص مرکب ) ظریف اندیش . آنکه لطیف فکر کند. شاعر نازک خیال . میرزا صائب گوید : هر که چون رشته ز باریک خیالان گردیدروزیش تنگتر از رشته ٔ سوزن باشد. (آنندراج ).کسی که خیالات و افکار ونکات خوب و لطیف ظاهر میدارد چه در شعر و چه در غیرآن : صائب...
-
باریک دان
لغتنامه دهخدا
باریک دان . (نف مرکب ) لطیف اندیش . نکته سنج . (ربنجنی : لطیف ).
-
باریک دم
لغتنامه دهخدا
باریک دم . [ دَ ] (ص مرکب ) چاقو یا شمشیر و یا خنجر و نظایر آن که دم آن تیز باشد.
-
باریک دم
لغتنامه دهخدا
باریک دم . [ دُ ] (ص مرکب ) دارای دمب باریک و نازک . (ناظم الاطباء). شُبّوط؛ نوعی از ماهی نرم بدن ، خردسر، باریک دم ، گشاده میان بر شکل بربط. (منتهی الارب ).
-
باریک ران
لغتنامه دهخدا
باریک ران . (ص مرکب ) آنکه ران باریک دارد: قعواء؛ زنی باریک ران . (منتهی الارب ).
-
باریک رای
لغتنامه دهخدا
باریک رای . (ص مرکب ) آنکه فکر ظریف دارد. باذکاوت . بصیر. بافراست . (دِمزن ). دارای قوه ٔ مدرکه ٔ نافذ و دقیق . (ناظم الاطباء).
-
باریک ریس
لغتنامه دهخدا
باریک ریس . (نف مرکب ) آنکه خیال بیهوده کند و بدان روز بروز نزارتر و لاغرتر شود : زین حروفت شد خرد باریک ریس نسخ میکن ای ادیب خوشنویس . مولوی .دفع او را دلبرا بر من نویس هل که صحت یابد این باریک ریس . مولوی .|| اندیشه ناک . || دارای حسرت . || دقیق و ...
-
باریک ساق
لغتنامه دهخدا
باریک ساق . (ص مرکب ) آنکه ساق باریک دارد. دارای ساق باریک . اَحمَش . (تاج المصادر بیهقی ). حَمِش . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) : صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری ، باریک ساقی . (سندبادنامه ص 200).
-
باریک سر
لغتنامه دهخدا
باریک سر. [ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر باریک و خرد دارد. || آنچه سر و انتهایی باریک و تیز داشته باشد، رمح اَزَب ّ؛ نیزه ٔ باریک سر. (منتهی الارب ).
-
باریک سنج
لغتنامه دهخدا
باریک سنج . [ س َ ] (ص مرکب ) دقیق فکر. نکته سنج : گذشتند بر کوه خارا برنج وزو خیره شد مرد باریک سنج .فردوسی .
-
باریک سنگ
لغتنامه دهخدا
باریک سنگ . [ س َ ] (ص مرکب ) سبک وزن .
-
باریک شکم
لغتنامه دهخدا
باریک شکم . [ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که شکمی لاغر و خرد دارد. مُخطَف البطن . خامِص . اَهضَم . هفهاف مُسمَئِل (در مرد)، حَمیص ُالحشاء ضَسرَه (در زن ). (منتهی الارب ).
-
باریک فکر
لغتنامه دهخدا
باریک فکر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه اندیشه ٔ لطیف دارد. آنکه فکری دقیق دارد.
-
باریک کار
لغتنامه دهخدا
باریک کار. (ص مرکب ) آنکه در کار خود دقت دارد. ماهر. چربدست . استاد. کسی که کارهای ظریف و دقیق کند. صِنع درزی یا باریک کار. صنعالیدین [ ص َ یا ص ُ ی َ دَ ] یا صنیعالیدین ؛ مرد چربدست باریک کار ماهر در پیشه ٔ خود. صناع الیدین ؛ ماهر باریک کار چربدست ،...