کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریکبرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
grass, narrow-leaved plant
باریکبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی گیاهان تکلپهای از تیرۀ گندمیان که برگهای باریک با رگبرگهای موازی و ساقههای توخالی یا توپر دارند
-
واژههای مشابه
-
باریک برگ
لغتنامه دهخدا
باریک برگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) بید . گونه ای از بید که در دره ٔ چالوس و ساحل رود کرج و کوه دنا در شیراز و جبال کوه گیلویه دیده شده است . (گااوبا).
-
باریک
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمحجم، کمقطر، نازک ≠ ضخیم، ستبر ۲. تنگ، کمعرض ≠ پهن ۳. لاغر، نزار ≠ چاق ۴. باریکمیان، خمیص ۵. رقیق ≠ پرمایه ۶. دقیق ۷. حساس، وخیم، خطرناک
-
باریک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بارک، باری› bārik ۱. نازک؛ کمپهنا؛ کمقطر.۲. [مجاز] دقیق.۳. [مجاز] لاغر.
-
باریک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - کم عرض ، کم پهنا. 2 - نازک ، دقیق .
-
باریک
فرهنگ فارسی معین
میان (ص .) کمر باریک .
-
باریک
لغتنامه دهخدا
باریک . (اِخ ) سرداری که بر بغداد استیلا یافت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 492-493).
-
باریک
لغتنامه دهخدا
باریک . (ص ) نازک و لطیف چون کمر و لب . بارک مخفف آنست . (آنندراج ). نازک . (ارمغان آصفی ). میرحسن دهلوی گوید : لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم چو هلالی که شبانگاه برون می آید. (آنندراج ).هر چیز دراز و گرد و کم قطر مقابل کلفت و نافذ. نازک . (ناظم الاطب...
-
باریک
دیکشنری فارسی به عربی
رشيق , رقيق , سعري , شريحة , ضيق , عرض , مضيق
-
باریک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bârik طاری: borik طامه ای: bârik طرقی: borik کشه ای: bârik نطنزی: bârik
-
Hyssopus angustifolius
زوفای برگباریک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای زوفا به شکل گیاه بوتهای به ارتفاع 30 تا 40 سانتیمتر با ساقههای فراوان چهارگوش و برگهای خطی باریک و گلآذین خطی انتهایی با گلهای یکطرفه و بنفش یا آبی به طول 10 تا 12 میلیمتر
-
برگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفحه، فیش، ورق، ورقه ۲. اسباب، دستگاه، ساز، سامان، نوا ۳. آذوقه، توشه ۴. آهنگ، عزم، قصد ۵. تمایل، رغبت، میل ۶. التفات، پروا، توجه ۷. نغمه ۸. تاب، توان، طاقت، یارا
-
برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: valg] barg ۱. (زیستشناسی) قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن، یا سوزنی است.۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.۳. ورقی برای بازی.۴. نوعی کباب تهیهشده از قطعههای گوشت گوسفند یا گوساله.۵. ورقی برای یادداشت؛ فیش.۶. [قدیمی] ساز و نوا؛ سا...
-
leaf
برگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] اندامی در گیاهان که معمولاً عمل فتوسنتز (photosynthesis) و تعرق را انجام میدهد