کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باری
/bāri/
معنی
= بارکش
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بههرجهت، بههرحال، درهرصورت
۲. بارکش ≠ سواری
۳. باردار
۴. ثقیل، سنگین، گران، وزین ≠ سبک
۵. آفریننده، آفریدگار، باریتعالی، خالق ≠ آفریده، مخلوق
۶. باریک
۷. پهن، ضخیم، عرض
دیکشنری
anyhow, however, what
-
جستوجوی دقیق
-
باری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بههرجهت، بههرحال، درهرصورت ۲. بارکش ≠ سواری ۳. باردار ۴. ثقیل، سنگین، گران، وزین ≠ سبک ۵. آفریننده، آفریدگار، باریتعالی، خالق ≠ آفریده، مخلوق ۶. باریک ۷. پهن، ضخیم، عرض
-
باری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بار) bāri = بارکش
-
باری
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) bāri ۱. برای مختصر کردن سخن به کار میرود؛ خلاصه؛ القصه؛ بههرجهت.۲. [قدیمی] حداقل.۳. [قدیمی] کاش؛ ایکاش: ◻︎ گر چشم خدایبین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوسالهپرست (ابوسعیدابوالخیر: ۱۲).۴. [قدیمی] البته.
-
باری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بارِئ] bāri خالق؛ آفریدگار؛ آفریننده: ◻︎ دو چشم از پی صنع باری نکوست / ز عیب برادر فروگیر و دوست (سعدی: ۱۷۳).
-
باری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ باریک] [قدیمی] bāri ۱. نازک.۲. دقیق: ◻︎ رای دانا سر سخن ساریست / نیک بشنو که این سخن باریست (عنصری: ۳۶۴).
-
باری
فرهنگ فارسی معین
(ق .)1 - یک بار، به هر حال ، در هرصورت . 2 - دست کم ، حداقل . ؛ ~ به هر جهت به هر نحو که باشد، هرطور که پیش آید.
-
باری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) آفریننده ، خالق . ؛ ~تعالی خدای متعال .
-
باری
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسوب به بار، آن چه که برای حمل بار به کار رود: اتومبیل باری ، اسب باری . 2 - سنگین ، گران .
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) (از: برءَ). خالق . (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ) (دِمزن ). پروردگار. رب . اﷲ. خدا. ایزد. یزدان : هواﷲ الخالق الباری ٔ؛ اوست خدای آفریننده ٔ پدید آورنده . (قرآن 24/59). فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم ؛ پ...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (ع ص ) باری ٔ. آفریدگار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، بِراء. (منتهی الارب ). خالق . (اقرب الموارد). آفریننده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 24). خالق و آفریننده : باری تعالی به بندگان خود رحیم است . در این صورت لفظ مذکور عربی و اسم فاعل است ...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (اِ) واحد فشار است در دستگاه S.G.C و آن فشاری است که نیروئی برابر یک دین بر سطحی معادل یک سانتیمتر مربع وارد می آورد.
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (اِ) دیوار و قلعه و حصار شهر باشد. (برهان ) (دِمزن ) (ناظم الاطباء). بارو و باری حصار باشد. (رشیدی ). در آنندراج «باری » بمعنی دیوار حصار آمده است بمعنی بارو باشد. (جهانگیری ). بارو. سور و قلعه . (دِمزن ). برج و حصار که بارو نیز گویند. (شعوری ...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (اِخ ) [ ابن ... ] شاعری است . (ناظم الاطباء).
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (اِخ ) نام شهر مرکزی ایالتی بهمین نام که در جنوب ایتالیا در ساحل دریای آدریاتیک واقع است و مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از بلاد قدیمی است و نام باستانیش باریوم میباشد و در اوایل قرن سوم هجری بدست لشکر فاتح مسلمین با سیسیل (صقلیه ) یکجا گش...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 54 هزارگزی شمال ارومیه و 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس در دامنه قرار دارد هوایش معتدل است و 357 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات ، توتون ، چغندر، بادام ، کشمش ...