کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارونِ باهارَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارونِ باهارَه
لهجه و گویش بختیاری
bârun-e bâhâra باران بهارى، رگبار.
-
واژههای مشابه
-
بارون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baron] bāron از لقبهای سابق اشراف و نجبا در اروپا.
-
بارون
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - از القاب اشراف زمین دار اروپا. 2 - عنوانی احترام آمیز برای مردان ارمنی ، آقا.
-
بارون
لغتنامه دهخدا
بارون . (اِ) معرب آن بارُن است . (دزی ج 1). رجوع به بارن شود.
-
بارون
لغتنامه دهخدا
بارون . (اِ) درختی است . سرد است بدرجه ٔ اول و خشک بسیم ، بر قوبا طلا کنند زایل کند. و چوبش در آب بمرور مانند آبنوس شود.سبکتر از مازو است و بوی خوش دارد. (نزهةالقلوب ).
-
بارون
لغتنامه دهخدا
بارون . (اِخ ) دهی است در دهستان چالدران بخش سیه چشم شهرستان ماکو که در 16 هزارویکصدگزی شمال خاوری سیه چشمه و 14 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ سیه چشمه به کلیسای کندی درکوهستان واقع است . هوایش سرد و دارای 162 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و نهر دیبک و محص...
-
بارون
لغتنامه دهخدا
بارون . (اِخ ) رجوع به بارن و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شود.
-
بارون
لغتنامه دهخدا
بارون . (اِخ ) نام فیلسوفی از یونان قدیم . (ابن الندیم . از اسحاق بن حنین ).
-
بارون
دیکشنری عربی به فارسی
بارون , شخص مهم و برجسته در هر قسمتي
-
بارون
دیکشنری فارسی به عربی
بارون
-
باروَن
لهجه و گویش بختیاری
bârvan 1. باربند؛ 2. حیاط بزرگى که اسبان رادر آن به آخور بندند، انبار غلات وحبوبات.
-
بارُون
لهجه و گویش بختیاری
bârun باران.
-
بارون دوبد
لغتنامه دهخدا
بارون دوبد. [ ] (اِخ ) نام محققی است که در 1841 م . حجاری های تنک سااولک در کوههای بختیاری را کشف کرد. (ایران باستان ج 3 ص 2694 و 2706).
-
بارون دوسون
لغتنامه دهخدا
بارون دوسون . (اِخ ) مؤلف «تاریخ مغول از چنگیز تا تیمور» . رجوع به تاریخ ادبیات برون ج 4 ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 107 و ج 3 ترجمه ٔ حکمت ص 13 شود.