کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باروت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باروت
/bārut/
معنی
مخلوط شوره (نیترات پتاسیم)، زغال، و گوگرد که خاصیت انفجاری دارد و برای ساختن مواد منفجره به کار میرود.
〈 باروت بیدود: نوعی باروت که نسبتاً بدون دود است و در ساخت گلولههای توپ و تفنگ به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
gunpowder, powder
-
جستوجوی دقیق
-
باروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مٲخوذ از فرانسوی: poudre] bārut مخلوط شوره (نیترات پتاسیم)، زغال، و گوگرد که خاصیت انفجاری دارد و برای ساختن مواد منفجره به کار میرود.〈 باروت بیدود: نوعی باروت که نسبتاً بدون دود است و در ساخت گلولههای توپ و تفنگ به کار میرود.
-
باروت
فرهنگ فارسی معین
[ تر - ع . ] ( اِ.) مخلوطی از نیترات پتاسیم ، گرد زغال و گوگرد که آن را در لولة تفنگ ، توپ و دیگر سلاح های آتشین می گذارند و نیز در آتش بازی به کار می برند.
-
باروت
لغتنامه دهخدا
باروت . (اِ)بارود. یَمسو. (برهان ). بارو. (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است ). (رشیدی ). شوره . دارو. (اسدی ). اَشوش . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). ملح البارود.(دزی ج 1). ملح صینی . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). حجر آسیوس . اسیوس . اسیوش . ح...
-
باروت
لغتنامه دهخدا
باروت . (اِخ ) فتنه ٔ. مادر ژاک اول (پسرعم الیزابت ) کاتولیک بود و او خود در مذهب پوری تنی تربیت یافت اما چون میخواست پادشاهی مستبد باشد مذهب انگلیکانی را پذیرفت و مخالف کاتولیک ها و پوری تنیها گشت چنانکه در نخستین سال پادشاهی او شش هزار کاتولیک را ب...
-
باروت
دیکشنری فارسی به عربی
بارود , مسحوق
-
واژههای مشابه
-
اسپ باروت
لغتنامه دهخدا
اسپ باروت . [ اَ پ ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپ کاغذی که آتش بازان بصورت اسپ میسازند و به آتش در حرکت می آید. (آنندراج ).
-
باروت آغاجی
لغتنامه دهخدا
باروت آغاجی . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ، بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 15 هزارگزی جنوب باختر زنجان و 3 هزارگزی راه عمومی واقع است . منطقه ای است کوهستانی ، سردسیر با 369 تن سکنه . آبش از قنات و چشمه سارو محصولش غلات ، انگور و شغل مردمش زراعت ، ...
-
باروت آغاجی
لغتنامه دهخدا
باروت آغاجی . (اِخ ) دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 40 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 41 هزارگزی خاوری راه ارابه رو احمدآباد به تکاب واقع است . منطقه ای است کوهستانی معتدل با 93 تن سکنه . آبش از چشمه . محصولش غلات ، نخو...
-
باروت آقاجی
لغتنامه دهخدا
باروت آقاجی . (اِخ ) رجوع به باروت آغاجی شود.
-
باروت چی
لغتنامه دهخدا
باروت چی . (اِ مرکب ) باروطچی . آنکه باروت سازد.
-
باروت خانه
لغتنامه دهخدا
باروت خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) باروطخانه . خانه ای که در آن باروت نگهدارند. (آنندراج ) (دِمزن ). جایی که در آن جا باروت میسازند. (ناظم الاطباء).
-
باروت ساز
لغتنامه دهخدا
باروت ساز. (نف مرکب ) باروطساز. آنکه باروت سازد. سازنده ٔ باروت .
-
باروت سازی
لغتنامه دهخدا
باروت سازی . (حامص مرکب ) باروطسازی . عمل و کار شغل باروت ساز : مشرف توپخانه مبلغ بیست تومان مواجب و از جمله ده یک رسوم باروطسازی دویست وشصت وشش دینار و چهار دانگ رسوم داشت . (تذکرةالملوک چ 2 ص 63).
-
باروت کوب
لغتنامه دهخدا
باروت کوب . (نف مرکب ) باروطکوب . کسی که باروت میسازد. (ناظم الاطباء). آنکه باروت را کوبد و نرم سازد.