کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باره نهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بارة
لغتنامه دهخدا
بارة. [ رَ ] (اِخ ) شهر کوچک و ناحیه ای است از نواحی حلب و در آنجا قلعه ای است که دارای بوستانها است و آنرا زاویةالباره نامند. (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: در زمان جنگهای صلیبی این قصبه و نقاط همجوارش پر از باغها...
-
عشق باره
لغتنامه دهخدا
عشق باره . [ ع ِ رَ / رِ ](ص مرکب ) کسی که عشق را دوست دارد. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). عشق پرداز. (از آنندراج ) : دلی که عشق نبازد ز سنگ خاره بودچه دولتی بود آن دل که عشقباره بود.شرف شفروه (از آنندراج ).
-
عاشق باره
لغتنامه دهخدا
عاشق باره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) عاشق دوست . هواخواه عاشق خود : چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت دستگیری کن می آشامان عاشق باره را.صائب .
-
کوله باره
لغتنامه دهخدا
کوله باره . [ ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کوله بار. کولباره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوله بار شود.
-
نتباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← اینترنتباره
-
trichotillomaniac
موکَنیباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار موکَنیبارگی
-
نگون باره
لغتنامه دهخدا
نگون باره . [ ن ِ گوم ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ترمپت . (یادداشت مؤلف ). || در شعر ذیل از اسدی ظاهراً معنی طاق و دیوار خمیده دارد : بن باره سرتاسر آهون زدندنگون باره بر روی هامون زدند.اسدی .
-
شکم باره
لغتنامه دهخدا
شکم باره . [ ش ِ ک َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) شکم خواره . شکم پرست . پرخور. شکم بنده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
غلام باره
لغتنامه دهخدا
غلام باره . [ غ ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امردپرست و شاهدباز. مقابل دخترباره . مغلم . (آنندراج ). پسردوست . تازباز. تازباره . بچه باز. کپه دوز : بر دور او ز خیل غلامان بود حصارزین رو غلام باره توان گفت خواجه را. محمدسعید اشرف (از آنندراج ).رجوع به باره ش...
-
یک باره
لغتنامه دهخدا
یک باره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) منسوب به یک بار. (ناظم الاطباء). یک دفعه . (یادداشت مؤلف ). یک بار : به جولان و خرامیدن درآمد باد نوروزی تو نیز ای سرو روحانی بکن یک باره جولانی . سعدی .- کار یک باره ؛ کاری که یک بار بیشتر نکنند. (ناظم الا...
-
باره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باربند› [قدیمی] bāreband جایی که در آن چهارپایان، به اسب را میبستند؛ اسطبل؛ طویله.
-
pyromaniac
آتشباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار آتشبارگی
-
satyriasic
زنباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مرد دچار زنبارگی
-
kleptomaniac
دزدیباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار دزدیبارگی
-
باره بند
فرهنگ فارسی معین
(رِ بَ) (اِمر.) طویله ، اصطبل .