کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارهنگ بارتنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بارهَنگ
لهجه و گویش بختیاری
bârhang بارهنگ.
-
Plantago major, major plantain, broadleaf plantain, greater plantain
بارهنگ کبیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای بارهنگ با ارتفاع معمول 14 تا 31 سانتیمتر و گاه تا 70 سانتیمتر و بدون ساقۀ مشخص و بیکرک یا دارای کرکهای پراکنده و اندک و دارای زمینساقه؛ برگهای طوقهای و خیزان یا افراشتۀ آن دُمبرگدار و پهنک برگ آن بیضی یا تخممرغی یا دا...
-
Plantago ovata, Plantago ispaghula
بارهنگ تخممرغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای بارهنگ با گلآذین کوتاه یا متوسط به طول 5 تا 14 سانتیمتر و بدون ساقۀ مشخص و پوشیده از کرکهای نرم یا دارای کرکهای پراکنده و با ریشههای دراز و باریک و برگهای طوقهای و دُمبرگدار و پهنک خطی باریک و دندانهدار و پوشیده از ...
-
Plantago psyllium
بارهنگ سیاهدانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای بارهنگ به ارتفاع حداکثر 40 سانتیمتر و با ساقۀ مشخص و گرههایی با فاصلۀ 1 تا 7 سانتیمتر و در بالا دارای کرکهای افراشته و غدههای کوچک، با برگهای ساقهای و متقابل و افراشته و دُمبرگدار و پهنک نیزهای خطی و غشایی کاغذی با حا...
-
Plantago lanceolata, Plantago eriophora, Plantago orientalis Stapf var. lycia, ribwort plantain, narrowleaf plantain
بارهنگ نیزهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای بارهنگ با ارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر و بدون ساقۀ مشخص و بیکرک یا دارای کرکهای پراکنده و دارای زمینساقۀ کوتاه و بیانشعاب یا کمانشعاب و برگهای طوقهای و افراشته و دُمبرگدار و نوکتیز یا بیضوی باریک و ازقاعدهباریکشونده و...
-
نبات و بارهنگ
فرهنگ گنجواژه
از داروهای گیاهی،ضد سردی.
-
واژههای همآوا
-
بارهنگ، بارتنگ
لهجه و گویش تهرانی
-
جستوجو در متن
-
بارتنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bārtang = بارهنگ
-
ذنب الفار
لغتنامه دهخدا
ذنب الفار. [ ذَ ن َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) یا ذنب الفارة؛ دم موش . || بارتنگ . بارهنگ .
-
بردوسلام
لغتنامه دهخدا
بردوسلام . [ ب ُ دُ س َ ](اِ مرکب ) لسان الحمل . (یادداشت مؤلف ). بارهنگ . بارتنگ . (یادداشت مؤلف ).
-
بارتنگ
لغتنامه دهخدا
بارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجواهر). تخم لسان الحمل . (ناظم الاطباء). آذان الجدی . (منتهی الارب ). برد و سلام . ذنب الفاره...
-
چارتخمه
لغتنامه دهخدا
چارتخمه . [ ت ُ / م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) چارتخم (قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان ) جوشانده ٔ مخصوص از بارهنگ و سپستان و قدومه و بهدانه که در سرماخوردگی برای نرم کردن اخلاط سینه و رفع سینه درد میخورند. شربتی از جوشانده ٔ بهدانه و بارتنگ و قدامه و سپست...
-
آذان الجدی
لغتنامه دهخدا
آذان الجدی . [ نُل ْ ج َدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) لسان الحمل . (قاموس ). بارتنگ . بارهنگ . و بعضی لسان الحمل را جنسی شمرده اند که آذان الجدی نوع بزرگتر آن و آذان الارنب نوع کوچک آن است ، و صاحب تحفه گوید نوع بزرگ لسان الحمل است .