کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
precipitable water vapour
بخار آب بارششو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← آب بارششو
-
quantitative precipitation forecast
پیشبینی کمّی بارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] پیشبینی مقدار بارش در یک مکان و بازۀ زمانی معین
-
dry spell
دورۀ کمبارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دورهای با بارش کمتر از مقدار متعارف
-
precipitable water
آب بارششو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] کل بخارِ آبِ موجود در ستونی قائم از جوّ، با سطح مقطع واحد در بین دو تراز مشخص، که معمولاً بر مبنای ارتفاع مقدار آبی است که در صورت تبدیل تمام بخار به مایع در ظرفی با همان سطح مقطع قابل جمعآوری است متـ . بخار آب بارششو precipitable water...
-
precipitation station
ایستگاه بارشسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ایستگاهی که در آن فقط دیدبانی بارش صورت میگیرد
-
cosmic-ray shower 1
بارش پرتوِ کیهانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] آبشاری از ذرات ثانوی و فوتونها که در هنگام ورود پرتوِ اولیۀ کیهانی به جوّ زمین، براثر برخورد با مولکولهای هوا تولید میشود
-
effective precipitation 1
بارش مؤثر 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] در آبیاری، بخشی از بارش که در خاک باقی میماند و برای مصرف گیاه در دسترس آن قرار میگیرد
-
effective precipitation 2
بارش مؤثر 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← فزونآب
-
freezing precipitation
بارش یخزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر شکلی از بارش که بهمحض برخورد با زمین یا اشیای در معرض بارش یخ میزند
-
جستوجو در متن
-
rainfall
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارش باران، بارش، بارندگی
-
بارندگی
واژگان مترادف و متضاد
بارش
-
uncloudy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدون بارش
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
nonprecipitation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم بارش
-
snowfalls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارش برف